پيام هاجر فروردين سال 61 شماره 32
12 فروردين، تولدي ديگر
اسلام، همانند طبيعت، در طول تاريخ هزار و چهارصد ساله اش، همواره بهاري و پائيزي داشته است و پيوسته فصلي نو و تجديد حيات يافته و اميد بخش به دنبال فصلي زمستاني و سرد و افسرده و ستمزده فرا مي رسيده و برعكس، پس از آغاز بهاري و طراوت دل انگيزي براي آزادي انسان، فصل پائيز و زمستاني سخت اختناق آور و دير پا آغاز مي شده است.
با بعثت پيامبر اسلام، مشعلي گرمابخش در دل شب ظلماني و سرمازده جاهليت آن روز جهان درخشيده و تابش نخستين شعله هاي وحي، بهاري دل انگيز و با طراوت و گرماآفرين و بشارت داد و شكفتن اولين بنفشه هاي بهاري در دامن كوهستانها و تپه هاي تازه از زير برفهاي سنگين بيرون آمده، بهار آزادي و شكفتن استعدادها و قابليت هاي معنوي و مادي انسانها ي زمستان زده و افسرده و نيم جان را مژده داد. پس از مدت كوتاهي كه آخرين برفها و يخبندانهاي يادگار شوم زمستان شوم جاهليت عربستان در سطح دشت و صحرا آب شد، بخاري گرم و مطبوع فضاي حيات انساني را فرا گرفت و طبيعت انساني با طي شدن آخرين روزهاي و آخرين لحظات عم اسفندي، بهاري گرم و تجديد يافته و شور انگيز و سرشار از اميد و جوانه هاي حيات و فضيلت در شبه جزيره آغاز شد. اميد به نجات و آزادي و رهائي در دلهاي به يأس نشسته سالها و قرنها جوانه زد و شور و شوق براي تحديد حيات معنوي و بهبود زندگي انسانهاي دربند و به اختناق زمستان بي رحم استبداد و ستم را بوجد آورد و به تكاپو و جهاد و تلاش تنديسهاي ظلم و بيداد و غارت و استحمار انسان كه مظاهر حاكميت زمستان تلخ بشريت منطقه بودند، يكي پس از ديگري، با تبر تيز توحيد ابراهيمي و با شمشيرهاي كوبنده مجاهدان راه توحيد فرو ريختند.
اما هنوز نخستين روزهاي بهار بود و هنوز كلهاي اميد كاملاً نشكفته بودند و هنوز درختان فطرت بشريت به برگ و بار مطلوب ننشسته بودند و هنوز يخبندانهاي گسترده قله كوهها و حتي دامنه هاي مرتفع نظامهاي اجتماعي آب نشده بودند و هنوز و… كه خزاني بسيار زودرس و غير منتظره فرا رسيد و با مرگ پيامبر، پيام آورنده بهار حريت ونجات انسان، با انحراف حكومت اسلامي و تعطيل شدن احكام سياسي ـ اجتماعي ـ اقتصادي باد سرد و يأس آور پائيزي وزيدن گرفت و پس از چند سالي بهار نوپاي تازه از گرد راه رسيده به خزان نشست و پس از سلطه بني اميه زمستاني سياه و تلخ بر همه جا چيره گشت.
هر چند بهار اسلام و امت اسلامي به اوج نرسيده در نيمه راه به خزان نشست، اما پيام آوران بهار و مبارزان با پائيز و زمستان و سردي و فسردگي و مناديان آزادي و طراوت و شادابي و نشاط انسان همچنان پرچم خونرنگ بهار را بر دوش خويش حمل كردند و پس از مدتي توانستند با حكومت امام علي بهاري ديگر در قلب انحراف و استبداد پديد آورند و اميد نويني در دلها پديد آمد كه آن هم پس از مدت كوتاهي مجدد شد و سلطه سياه اموي زمستان سياهي را حاكم ساخت. ولي بهار همچنان در دل سرد وسخت زمستان نفس مي كشيد.
مبارزات امام مجتبي و امام حسين، طليعه درخشش بهارهاي ديگر بود كه هر چند بهاري پديد نياورد ولي افشاگر زمستانهاي پياپي و ماهيت نظامهاي جور بود و عشق به بهار را در دل انسانهاي در بند زمستان مانده را زنده و گرم نگه مي داشت.
خزان جهان اسلام سالها و قرنهاست كه به طول انجاميد است، ولي در اين قرنهاي سياه گاهگاهي بهارهاي كوتاه و زودگذر، در اوج زمستانهاي مشابه و مكرر، به وقوع پيوسته است.
قيامهاي خونين «زيد بن علي»، «يحيي بن زيد»، «توابين» ، «حسن مثني»، «سادات علوي» در جاي جاي جهان اسلام به ويژه در ايران و قيامهاي پيوسته ايرانيان با انگيزه هاي ملي ـ اسلامي مانند «سرخ جامگان» و «سياه جامگاه» و «قرامطه» و «شعوبيه» و …، «سربداران» و در قرون اخير نهضت مشروطيت در ايران و مبارزات زنجيره اي پس از آن و پيوسته به آن و… همه وهمه هر يك در عصر و زمان خود، مناديان بهار آزادي در دل سياه زمستان ظالمان حاكم بودند.
اينك پس از قرنها و سالها، در ادامه تلاش پيام آوران بهار عدل و آزادي، در اوج حاكميت سياه رژيم وابسته و فاسد پهلوي، انقلابي گسترده و عميق و حركتي پيوسته به حركتي پيوسته به حركتها و تهضتهاي اسلامي تاريخ در ايران، به رهبري مردي و مرداني ازسلسله و تبار مردان بهارآور توحيد و زدايندگان كفر و شرك و ستم نظامهاي زمستاني به وقوع پيوست و با ايمان و ايثار و شهادت و پايمردي زمستاني سخت و طاقت فرسا را در هم شكستند و يخبندانهاي فساد و تباهي را با گرما و حرارت ايمان و ايثار آب نمودند و بهاري دل انگيز و غرورآفرين و اميد بخش را در پهنه طبيعت و تاريخ ملت ايران و جهان سوم پديد آوردند مجسمه هاي برفي طاغوتيان پاسدار زمستان را كه با پايداري و سردي زمستان ستم يخ بسته و آهنين به نظر مي رسيد، با مشتهاي پولادين و گلوله هاي مجاهدان في سبيل الله در هم شكسته خون لاله گون شهيدان انقلاب گرد و غبار و آلودگيهاي قرنها را از چهره امت اسلامي ايران زدود استعدادها و قابليتهاي فطري و خفته انسانهاي سرما زده شكوفا شد اعتماد به نفس شهامت و شجاعت، ارزشهاي متعالي انسان ـ انساني، خداجوئي و فضيلت طلبي، دفاع از حق و شرف، مبارزه با ستم و ظلم، روحيه بت شكني، انديشه تفكر عبوديت الهي و … جاي خمودي و افسردگي و ترس و زبوني، روحيه ذلت پذيري و تن دادن به شرايط حاكم، بت پرستي و پول پرستي و تباهي، و انحطاط و استضعاف فكري، سياسي ـ اجتماعي و اقتصادي را گرفت يأس و نا اميدي كه ستم جاودانه است و زمستان ديرپا جايش را به اميد و اطمينان به پيروزي حق بر باطل داد 22 بهمن 57، تحويل سال ملت ايران و آغاز بهار نجات و رهائي اين مردم مظلوم و محروم بود، مردمي كه از صدر اسلام تا كنون در آتش عشق ولايت و امامت الهي به اميد رسيدن به عدالت اجتماعي و آزادي انساني سوخته اند و علي و حسين و … را به عنوان سمبلهاي اين ايمان و آئين پذيرفته اند و همواره منتظر تحقق آن آرمانها بودند و هستند و لذا در طول تاريخ خويش هرگز نظامي و حكومتي را نپذيرفته اند و به انتظار نشسته اند! ..
اين ملت، در اين انقلاب، به اميد دست يافتن به چنان نظام و ايده آلهائي، زمستان دير پاي شاهنشاهي را زدودند و بهاري در فضاي اسلام و توحيد پديد آوردند. شعارهائي مانند:
نظام شاهنشاهي سرچشمه فساد است ـ حكومت اسلامي مظهر عدل و داد است گوياي خير باطن مردم بود.
به هر حال انقلاب اسلامي در 22 بهمن فصل تازه اي و بهار نويني را آغاز كرد و در واقع اسلام، تولدي ديگر يافت. اما اين نوزاد شناسنامه مي خواست و مي بايست در ميان تمامي نظامهاي تولد يافته قديم و جديد نام ومشخصات خود را داشته باشد وهر چند نام و هويت كامل آن از پيش براي مردم مشخص بود، ولي لازم بود كه شناسنامه رسمي داشته باشد.
12 فروردين 58 با رفراندم عمومي و رأي 2/98% مردم اين نوزاد شناسنامه گرفت: «جمهوري اسلامي» ! جمهورئي كه محتوي ايدئولوژيك دارد و آن اسلام است. كدام اسلام؟ اسلام محمدي و علوي ! نه اسلام اموي و صفوي! هدف؟ رسيدن به «عدل» و «آزادي» ! واژه هاي مطلوبي كه تا كنون نظامهاي استبدادي جهان نتوانسته است به انسانها عملاً نشان دهد و شاهنشاهي 2500 ساله هم نتوانست به ملت ايران بدهد. مردم ايران يكبار در صدر اسلام نظام شاهنشاهي را نفي كرد و به امامت اسلامي دل بست، اما پس از دويست سال كه ديد آن وعده ها عملي نشد و به جاي عدل و آزادي باز اختناق و استثمار حاكم شد و به جاي ملاك و قرار گرفتن «تقوي» و «عمل صالح» خون و نژاد و تبار و قبيله و ثروت ملاك برتري است و عرب ديگر ديگران را «موالي» و برده مي داند مي داند و اينك بار ديگر، شاهان و نظام ستم شاهي را نژاد و تبار و قبيله و ثروت ملاك برتري است و عرب ديگران را «موالي» و برده مي داند و … ناگزير اميدش به يأس تبديل گشت و در نهايت مجدداً به نظام شاهنشاهي تن داد. و اينك بار ديگر، شاهان و نظام ستم شاهي را نفي كرده است و سر در آستانه «ولايت» و «امامت» و «حكومت عدل علي» نهاده است و با آراء قاطع خود به «جمهوري اسلامي» بدين اميد نشسته است كه به ياري خدا اين بار اين اميد به يأس تبديل نشود كه همه ترسمان از تكرار تاريخ است.
سرمايه داري غربي كه از قرن نوزدهم و با تحول ناگهاني صنعت سر بر آورده و چنان مشكلاتي پيش آورد، خود به خود براي شرق و جهان اسلام مشكل نيست. مشكل استعمار و رهاوردهاي آن و مسأله توليد و توزيع است استعمار و رهاوردهاي آن و مسأله توليد وتوزيع است استعمار و ضد استعمار (در واقع استعمار) اگر از نفوس رانده شد، از سرزمينها خود به خود رانده مي شود، سپس مي ماند توليد و توزيع عدلانه …