پيام هاجر 26 مهرماه 62 شماره 67
انگيزه هاي قيام امام حسين(ع)
هزار و چهارصد سال است كه شيعه حادثه كربلا و شهادت امام سوم خود حسين بن علي را از ياد نبرده است و نگذاشته است كه از يادها و خاطره ها برود. هزار و چهارصد سال است كه انبوه شيعيان، اين عاصيان بر نظامهاي حاكم و شوريدگان بر ستم و محكومات هميشه تاريخ با فداكاريها و شهادت طلبي ها و تجمل شكنجه ها و ايثارگريها و لااقل با عزاداريها و گريه كردنها و گلوله هاي اشك، كانون احساس و انديشه و ايمان خود را گرم و مشتعل به شعله هاي حركت آفرين و زندگي زاي عاشورا، گرم و پرفروغ نگهداشته اند. و اين بسيار عجيب است كه هنوز هم كه قرنها از آن حادثه تلخ گذشته است، خاطره عاشورا در ذهن و دل عاشقان حسين و ادامه دهندگان راه او گرم تر و پرشور تر زنده مي شود ممكن است كه گفته شود اين يك سنت و عادت تاريخي براي شيعه است نمي توان منكر اين حقيقت شد كه براي بسياري بزرگداشت عاشورا و عزاداري و حتي اشك ريختن يك سنت و عادت است، ولي انصاف دهيم كه از ديدگاه جامعه شناسي ماجراي جاودانه شدن امام حسين و ياران او و فراموش نشدن خاطره او فراتر و بسيار عميقتر از يك سنت تاريخي است.
راز اين جاودانگي چيست؟ پاسخ اين سوال را در اينجا نمي توان داد و شايد اصلاً نتوان داد پس بهتر است كه از اين مقوله بگذريم و به مبحث ديگر بپردازيم كه ابعاد آن براي ما روشنتر است وآن انگيزه هاي قيام عاشورا و فلسفه حادثه كربلا و شهادت حسين و ياران بي نظيرش است تا درسي باشد براي ما و چراغي باشد فراراه ما.
در يك تقسيم بند كلي عوامل و انگيزه هاي پيدايش حادثه كربلا را مي توان در تحقق سه هدف اصلي دانست:
1- احياي مجدد اسلام و سنت پيامبر
2- نفي حكومت موروثي
3- اجراي امر به معروف و نهي از منكر
و اما در مورد اول لازم است ريشه تاريخي حادثه كربلا مورد دقت و توجه قرار گيرد تا معنا و مفهوم حقيقي «احياي اسلام» و ارزشهاي اسلامي در آرمان اعلام شده امام حسين(ع) روشن تر شود.
روشن است كه حادثه عاشورا خلق الساعه و مربوط به سال 61 هجري و با مرگ معاويه و روي كار آمدن يزيد نبوده است بلكه ريشه حادثه دقيقاً بر مي گردد به لحظه مرگ رسول خدا در سال دهم هجري و آغاز انحراف در مسير حكومت اسلامي كه از همان روزها زمينه اصلي درگيري خونين عاشورا بين دو نوع اسلام فراهم شده است. توضيح بيشتري لازم است.
اسلام به عنوان آخرين و كاملترين دين الهي بوسيله پيامبر براي نجات و آزادي و رشد و عالي انسانها با تحقق «قسط» و «تزكيه» بر بشريت عرضه شد و و بسياري آن را پذيرفت اسلام هدفش اين بود كه تمام «اغلال» را از دست و پاي بشر بردارد و تمام «اصر» ها را از گرده بشريت مظلوم و قرباني ستم و جهل و استثمار فرو بيندازد. دز اين مسير زنجيرهائي كه انسانها را به بند مي كشيدند مانند اسارت فكري تبعيضهاي نژادي، مرزهاي طبقاتي، بي عدالتيهاي حقيقي و اجتماعي، استثمار اقتصادي و نيز زنجيرهاي دروني يعني هواهاي نفساني (نفس اماره) مي بايست شكسته شوند تا انسان هويت الهي و انساني اش را پيدا كند. پيامبر بيست و سه سال براي ساختن امت نمونه و «شاهد» و شكستن آن زنجيرها تلاش و مبارزه كرد. اما هنگاميكه پيامبر از ميان امت رفت و هنوز بدن بيجان او روي دستهاي پيروانش بود، رجعت و بازگشت به جاهليت قبل از اسلام و زنده كردن سنت هاي جاهلي و شرك آلود و نفي ارزشهاي متعالي توحيدي و اسلامي آغاز گشت و به هر ترتيب اكثريت پيروان محمد(ص) نيز به اين رجعت گردن نهادند. در مقابل اين ارتجاع گروه اندكي از مسلمانان آگاه و اسلام شناس با رهبري امام علي(ع) كه از ياران پيامبر و منصوب از جانب او براي امر خلافت بود و با فريادهاي افشاگرانه دختر رسول خدا ـ حضرت فاطمه تن به جاهليت مدرن ندادند و در برابر آن به مقابله و مقاومت برخاستند اين گروه اند كه شيعه اقب يافته اند، كساني بودند كه در سايه ولايت امت علوي از هويت اسلام و محتواي دين حنيف فاصله نگرفتند و كوشيدند كه به ارزشهاي اسلامي وتوحيدي ـ كه اساساً براي تحقق آنها آمده بود وفادار بمانند. بنابراين از لحظه درگذشت پيامبر عملاً دو نوع اسلام عليرغم شعارهاي همگون و فرائض ديني مشترك ـ در مت امت اسلامي پديد آمد كه يكي رو به سوي ارتجاع جاهلي و احياي سنتهاي غير اسلامي زير پوشش اسلام را داشت ويكي رو به سوي زنده كردن سنت و ارزشهاي توحيدي و الهي و محمدي بود. از آنجائي كه دو خط موازي كه از يك نقطه شروع مي شوند هر چه امتداد پيدا كنند از هم بيشتر فاصله مي گيرند، هر چه كه از زمان پيغمبر بيشتر مي گذشت اين نوع اسلام تفاوت و تضادشان نيز آشكارتر مي گشت و درگيريشان نيز روشن تر و علني مي شد. در سالهاي شصت و شصت و يك هجري كه ديگر اصحاب مشهور و ياران نزديك پيامبر و اصولاً نسل اول مسلم از دنيا رفته بودند و بخصوص صحابي بيدار و مقاوم رسول خدا مانند ابوذر و سلمان و عمار و بلال و … شهادت رسيده و يا به نوعي از ميان برداشته شده اند، اسلام جاهلي و شرك آلود با سركردگي «آل ابوسفيان» حاكميت كامل يافته است و ديگر از آثار مسلمانان نخستين و سنت هاي اجتماعي و اخلاقي وسياسي رسول خدا لااقل در سطح نظام سياسي حاكم بر جامعه اسلامي خبري نيست و حتي «كاخ سبز» دمشق مجللتر و با شكوه تر از كاخهاي پادشاهان ايران دمشق مجللتر و باشكوه تر از كاخهاي پادشاهان ايران و روم و يمن سر برافراشته است و اين كاخ وامثال آن بيانگر اين است كه حتي سادگي و زهد و بي پيرايگي خلفاي بعد از پيامبر نيز به طور مطلق به فراموشي سپرده شده است ديگر ملاك ارزش انسان به تقوي و جهاد و علم نيست بلكه به نژاد و خون و ثروت و قبيله و وابستگي به كانون قدرت است. اختلافات طبقاتي وحشتناكتر از گذشته در جامعه اسلامي رخ نموده است. آزادگي و آزادي جرم است و كسي را ياراي امر به معروف و نهي از منكر نيست. زبانها يا فروخته به «زر» و يا فرو بسته به «زور» و يا بريده به «تيغ» بود. عوام فريبي و تبليغات گمراه كننده در اوج قرار داشت.
تظاهر به دينداري و اسلام پناهي رواج كامل داشت و البته همه اينها زير پوشش اسلام و قرآن و ديانت بود…
در چنين شرايطي كه اسلام ميرفت به طور كلي نسخ و وارونه شود و همه چيز از يادها برود و يك اسلام ابوسفياني و جاهلي كه دست ماهيتاً ضد اسلام محمدي و توحيدي بود، با استفاده از يك فرصت تاريخي، امام حسين كه وارث اسلام محمدي است و نيم قرن با اسلام جاهلي در ستيز بوده است، قيام مي كند و شعارش هم اين است كه: من قصد آشوبگري و ستمگري ندارم بلكه براي اين قيام كرده ام كه اصلاح در امت جدم به عمل آورم وسنت رسول خدا را زنده كنم و من در مسير سيرت جدم قدم برمي دارم.
و منظور از «اصلاح در امت» و «احياي سنت پيامبر» و «سير در مسير سيرت پيامبر» چيست؟ با توجه به توضيحات گذشته روشن است كه امام حسين مي فهمد كه اهداف اصولي نهضت اسلام ناكام مانده اند، ارزشهاي اخلاقي قرآني نه تنها فراموش شده بلكه تبديل به ضد ارزش شده اند، مي شناخت و براي شكستن آنها و قيام كرده بود در جامه زيباي اسلام تجديد حيات يافته اند، سلطه گري و بت پرستي و اشرافيت و استثمار و غارت تحت عناوين اسلامي احيا شده اند و مردم به بت پرستي و شرك تغيير لباس يافته تن داده اند و…
ديگر از اسلام چه مانده است؟ غير از اسمي از پيامبر و اسلام و قرآن و سنت رسول خدا و احترام و ترويج ظاهري و شكلي از آنها چه اثري از آنها در جامعه باقيمانده است؟ و لذا امام مي خواهد كه دين حاكم و مسخ شده و قلابي را كه به مردم قالب شده است اگر نيم تواند نابود كند الاقل افشا كند و اسلام اصيل و توحيدي و سنت محمدي را اگر نمي تواند حاكم سازد لااقل به مسلمين عرضه كند. امام مي خواند اعلام كند كه يزيد و به طور كلي باند ابوسفيان و پيروان آنها ضد اسلامند و افساد در دين مي كنند و همه اينها خلاف سنت پيامبر است واما آنچه من مي گويم و عمل مي كنم، اسلام و قرآن و سنت رسول خدا است.
بنابراين، به لحاظ تاريخي، يكي از انگيزه هاي حادثه عاشورا، نفي اسلامي جاهلي و احياي اسلام محمدي و سنت نبودي بوده است. و اين است كه امام فرياد بر مي آورد كه: اگر دين جدم به پا داشته نمي شود مگر به كشته شدن من، پس اي شمشيرها مرا دريابيد.