اعظم طالقانی

پيام هاجر 10 خرداد 1369 شماره 176 سال دهم

پيام هاجر 10 خرداد 1369 شماره 176 سال دهم

نقد راه و روش

از زمانيكه بشر خلق شد و عمل فطري را آموخت علت جوئي و چرا گوئي پيوسته از او صادر مي گشت و اگر چه علتها را هم مي يافت، اغلب ريشه ها و عللل دردها و بدبختي ها وانحرافات و بيماريهاي روحي و جسمي را مي شناخت لكن عواملي مانع يافتن بعضي از ريشه ها و علل حقيقي و واقعي هر مسئله در هر مقطعي از زمان مي گرديده و علل غير واقعي را جانشين علل واقعي مي پنداشته است و در نهايت حركتها و چاره جوئي ها و راه حل ها بي نتيجه و پاسخ مثبت مي مانده و يا مشكلات پيچيده تر تروصعب العلاج مي گشته است. از جمله مسائل و مشكلات جامعه ما گسترش بي بندو باري و بدحجابي و فساد است كه از ابتداي انقلاب مورد توجه خاصي بوده لكن عدم شناخت هماهنگ و يكپارچه دست اندركاران از ريشه و علل اين مسائل در جامعه امروزي ما كه هرگز نمي تواند به گونه مجزا از دنياي پر از مفاسد امروز به حيات خود ادامه دهد و خواه و ناخواه از برنامه ها و توطئه هاي بوخواهان و دشمنان انقلاب بطور سازمان يافته و يا بگونه خود بخودي از آنان متأثر مي باشد. تعدد شناخت و معرفت از ريشه ها، راههاي عمل را هم گوناگون ساخته و انتخاب راه و روشها را دچار تضاد و تفرقه و خطا و انحراف نموده است و موقعيت را روزبروز براي ملت ايران در برخورد با مشكلات اخلاقي و انواع فساد ضعيف نموده است بطوريكه گاه براي عده اي به ياس تبديل نموده است كه «ديگر نمي توان جامعه مان را آنطور كه اسلام خواسته اصلاح نمود».

در حاليكه نااميدي و ياس از اصلاح امور و رحمت خدا خلاف فرمان الهي است وبايد شيوه ها و راههاي رسيدن به هدف را با شناخت جامع و بدور از خودبيني و سطحي نگري انتخاب نمود و توجه نمود كه اصلاح گران با موجودي پيچيده به نام انسان روبرو هستند و سنگ نيستند و خداوند آنها را از كرامت انساني بهره مند نموده است.

نويسنده اين سطور از همان ابتدا در پس درك علل اين مشكلات بوده است و در اجتماعات مختلف نشست و برخاست نموده با نوجواناني كه قبل از انقلاب را درك ننموده اند، با جوانان با زنان و مرداني كه داراي افكار و شيوه هاي مختلف مي باشند هم صحبتي نموده و در طي زمان با الهام از كلام حق از كتاب مجيد خدا اينگونه ريشه ها و دردها را شناخته است.

الف: اداره كنندگان جامعه ما را اغلب مردان تشكيل مي دهند يعني قدرت اداره كشور در دست مردان است و اغلب آنان ديدگاه بسيار پائين و ضعيفي نسبت به جنس مونث كه بخش عظيمي از جمعيت كشور ما را تشكيل مي دهند دارند و گاهي مشاهده شده كه وجود انساني را از وجود اين موجود كه خدايش در كتابش با كرامت خوانده و رسالت را بدوش هر دو انداخته است جدا ساخته و صرفاً او را به عنوان يك موجودي كه جهت ارضاء حالات حيواني جنس مذكر خلق گرديده است نگريسته اند! با اين ديد با اين موجود برخورد نموده اند و او را فاقد درك و مسئوليت انساني شناخته و در نتيجه بدون كرامت و شخصيت انساني انگاشته اند و وجود او را تهي از ماهيت انساني نموده اند و چيزي براي او باقي نگذاشته اند كه بخود بينديشد و به مسئوليت خويش توجه كند.

چيزي براي او باقي نگذاشته اند كه بخور و به مسئوليت خويش توجه كند.

ب – با نوشتن مطالبي به دور ديوار ادارات فقط بعد حيواني و جنسي او را تذكر مي دادند و بعد الهي – انساني او را حذف مي نمودند و يا در اغلب ادارات و وزارتخانه ها و سازمانهاي مملكتي ما با تنگ نظري خاصي كه آقايان مسئولين داشته اند هيچگاه حتي آمادگي شنيدن اينكه خانمي در مسئوليت برتر و بالاتري قرار گيرد نداشته اند و پيوسته او را محدود نموده و تحصيل و تخصص و شعور او را ناديده گرفته اند و اگر هم از مسئولين كسي «زن» را به عنوان يك موجود الهي ستوده اغلب در حرف و شعار بوده است و اگر هم خواسته اند نصيحتش كنند فقط به ظواهر اولين جهات ظاهري او توجه نموده آنهم بسياري زشتي! نه از ابعاد نظام ارزشي وجود انسان شريف!

ج- رفته رفته بطور كلي براي او يك وجود ناقص غير مفيد قائل شدند كه فقط بعد حيواني توليد مثلثي قابل توجه است نه آنكه رهبرش او را در «جامعه ساز»، «معراج برنده مرد»،« مربي جامعه» خوانده بود زيرا آنقدر موجود مذكر خودخواه و خودبين است كه او را قابل رشد نمي يابد و پيوسته ديدگاهي كه از يك عده قشري تنگ نظر آموخته اند مانع رشد شخصيت عفيف و پاك و وجودي الهي او گشتند و تا آنجا كه او خود را تهي و موجود انگل يافت و پيس از آنكه پاسخ عملي حقي را نشنيد درهاي موفقيت و رشد را بسته ديد و هم چيز را در دست انحصار طلبان يافت، براي ابراز وجود به توطئه عليه خود و كسانيكه او را از شخصيت انسانيش تهي نموده اند نشست و جامعه اسلامي ما را به اينگونه كه همه مرا مي سوزاند و رنج مي دهد كشاند. ( نمونه هاي بسياري ازتوهين ها و بي حرمتي ها و حتي رفتارهاي وقيحانه مردان در بعضي مكانها بسيار است كه جاي گفتنيش در اينجا نيست)

د- توطئه سازمان يافته دشمنان كشورمان ناداني و جهالت يكعده مقدس مابها و تحقير و توهين به آنان و گاهي هم جنسان بي ظرفيت كه «چون خودشان از امكاناتي برخورداند درد بقيه را درك نمي كنند، ) و بسته بودن درهاي رشد آنچه بايد مي شد متأسفانه جامعه را در برگرفت و به جاي رسوخ در اعتقاد آنان و پاي بند ساختن آنان به مسائل اعتقادي بگونه اي عملي، آنان را به سوي سطحي نگري سوق دادند و متأسفانه اين حالت در نوجوانان و جوانان هم گسترش يافته و حالت ياس و نااميدي در بين آنان ايجاد شد كه باز هم به دليل انحصاري بودن امكاناتي كه جهت رشد استعدادها ضروري است، در دست عده اي خاص به نام انجمنهاي اسلامي در دانشگاهها و ادارات و غيره مي باشد كه اين به نظر ما گناه بسيار بزرگي است و شامل كساني است كه استعدادهاي بيگناه را مي كشند( باي ذنب قتلت) ما منكر اني نيستيم كه انسانها اكثراً تابع هوسهاي خويشتند لكن برنامه ريزان و مجريان بالاخص كسانيكه مستقيماً با مردم سروكار دارند قادرند كه نه تنها جلوي گسترش فساد را بگيرند بلكه آنرا به حداقل برسانند. جوانان دانشجو و يا كارمندان و كارگراني هستند بسيار سالم و مومن و گاهي پاكتر و انسان تر بعض از كسانيكه در انجمنهاي اسلامي عضو هستند ولي حق فعاليت نداند چرا؟ در اينجا دو كار مي توان كرد:

1-      جاذبه انجمنها و مراكز اسلامي را گسترش داد كه همه جوانان و نوجوانان با ميل و اشتياق در شركت جستن در آنها سبقت گيرند.

2-      براي نجات اكثريت جوانان و مردم و يكپارچگي و ايجاد قسط آنها را منحل نمود. و گر نه با شرايط فوق نه تنها استعدادها هدايت نمي گردند بلكه روز به روز انرژي و نيروهاي تازه و جوان مملكت مستهلك خواهد شد و احتياج به يك بسيج سازنده عمومي است كه به شخصيت آنها بها داده شود و زمينه رشد ميكرب براي بهره برداري دشمنان اين ملت و آئين بخشكد و بايد دعا نمود كه تقوي پاكي و عفت در تمام شئون زندگي و جانهاي اين ملت جوانه زند و به ثمر نشيند و زنان و مردان ما از زمره عفيفان و صالحين گردند. و مانند حضرت موسي براي به ثمر رساندن نهضت الهي طلب «شرح صدر» از خالق يكتا نمود و مجاري امر به معروف و نهي از منكر را ايجاد نمود تا بتوان پايه اعتقادي عملي مردم را استحكام بخشيم ناگفته نماند كه مردان و زنان اين مرز و بوم گوهرهاي ذيقيمتي هستند كه در كمتر نقطه از از كره زمين يافت مي شوند. لذا بايد قدر آنان را دانست و به آنان شخصيت داد.

«الهم وفقنا لما تحب و ترضي» به اميد روزي كه بذر تقوي در جامعه كاشته شود.