پیام هاجر آبان 61 شماره 46
«عزالدين قسام» و رسالت از ياد رفته
در نيمه دوم قرن نوزدهم ميلادي (نيمه دوم قرن سيزدهم هجري) كه تكنولوژي و سرمايه داري صنعتي عرب در اوج خود قرار مي گيرد و براي ادامه عارت و سلطه به شكلي نويني بسوي مشرق زمين و كشورهاي عقب مانده جهان، عليه سيستم قدرتمند و سلطه گر حاكم به جهان بسته مي شود كه به لحاظ فكري و هويت فرهنگي و ايدئولوژيك، اني جنبشها و نهضت ها را مي توان به دسته تقسيم كرد:
1- اسلامي
2- ماركسيستي
3- ناسيوناليستي
كه البته بايد توجه داشت كه ناسيوناليسم در كشورهاي اروپائي و يا آمريكاي لاتين و آفريقائي عمدتاً با ماركسيسم آميخته شده و در كشورهاي اسلامي معمولاً آميخته با اسلام و اعتقادات ديني بوده است.
در نيمه دوم قرن 19 «ماركس» در عرب و در متن نظام سرمايه داري ظهور مي كند و با تئوري و فلسفه ويژه خود عليه سرمايه داري عصيان مي كند و مبارزات كارگري و سوسياليستي به سرعت در اروپا شكل مي گيرد و درست در همان سالها «سيد جمال» در شرق، در قلب كشورهاي عقب مانده و اسير در چنگال استعمار متجاوز عرب، حمله و هجوم توفنده خويش را عليه استعمار اروپا آغاز مي كند و به دنبال اين حركت به موقع «سيد جمال الدين اسد آبادي» و رواج «ماركسيسم»، نظام سرمايه داري و استعماري سخت وبه وحشت مي افتد و براي رهائي و نجات از سقوط نا تمام توان خود به مقابله بر مي خيزد. در رابطه با ماركسيسم، خيلي زود، سرمايه داري، با توسل به شيوه ها و تدابيري از حمله امتيازات بيشتر بخشيدن به كارگران و مرفه كردن آنان موفق مي شود كه زمينه هاي نفوذ و گسترش انديشه ها و حركتهاي ماركسيستي را نابود كند و لااقل خنثي سازد و لذا در قرن بيستم، ديگر ماركسيسم خطر جدي و تهديد كننده براي سرمايه داري محسوب نمي شد. در رابطه با ناسيوناليسم نيز سرمايه داري و استعمار كوشيد كه اگر ناسيوناليست هاي مستقل و واقعي وجود دارند بخرد و لااقل آلت دست خود سازد.
و اما در مقابله با نهضتهاي اسلامي در شرق نه تنها نتوانست عليرغم تمام كوششها، شعله هاي نهضت را خاموش سازد، بلكه بر عكس روز به روز بر وسعت و دامنه و عمق حركتهاي اسلامي در سراسر جهان اسلام افزوده گشت و در ايران و مصر و عثماني و بين النهرين جنبشهاي اسلامي و ضد استعماري اوج گرفت. در واقع، از اوايل قرن بيستم، با خنثي شدن ماركسيسم و تضعيف ناسيوناليسم، تنها نيروي كارآمدي كه به لحاظ فكري و سياسي در برابر هجوم استعمار عرب و امپرياليسم قد برافراشت و لحظه اي رقيب نيرومند ومهاجم را آسوده نگذاشت، اسلام و انقلابيون واقعي مسلمان بودند و اكنون نيز اين رويارويي به طور آشكار در سطح جهاني و در خاورميانه و قاره آسيا مشاهده مي شود.
استعمار عرب، در طي صد و پنجاه سال اخير ترفندها و حيله هاي مختلفي به كار بسته است كه بتواند از شكل گيري و موفقيت هاي نهائي انقلابهاي اسلامي
در جهان اسلام جلوگيري كند. يكي از اين ابتكارات شيطاني سلطه گزاران غربي وشرقي براي در هم شكستن مقاومتهاي اسلامي، تأسيس دولت غاصب «اسرائيل» به رهبري صهيونيستهاي در خاورميانه عربي و اسلامي است.
جنگ جهاني اول كه در اوج تضاد دروني سرمايه داري غرب بين جناح آلمان و انگلستان روي داد و پس از چهار سال (از سال 1914 تا 1918) پايان يافت، سبب تضعيف جبهه استعمارگران گرديد و سود مهم تري كه به دنبال داشت اين بود كه به ملتهاي دربند و اسير مجال نفس كشيدن داد و اين فرصت را به وجود آورد كه اين ملتهاي اسير بتوانند عليه قدرتهاي مسلط بر جهان و شورش كنند و لذا كه در آخرين سال جنگ جهاني اول در روسيه انقلاب اكتبر بوقوع پيوست و «تزاريسم» متلاشي شد و پس از پايان جنگ جنبشهاي ضد استعماري براي كسب استقلال و آزادي سراسر شرق و آمريكاي مركزي را فرا گرفت. جنبش اسلامي نيز در تمامي جهان اسلام اوج چشم گيري گرفت. هر چند امپراطوري عثماني قطعه قطعه شد ولي حركتهاي آزاديخواهانه اسلامي روند تكاملي اش را ادامه داد.
اروپاي سرمايه داري به رهبري انگلستان براي خفه كردن فرياد ضد استعماري مسلمين شرق و آسيا، تصميم گرفت كه ژاندارمي در قلب خاورميانه اسلامي و عربي بوجود آورد تا از سوئي به نمايندگي از ارباب سركوبگر نهضتهاي اسلامي در حال رشد باشد و نيز سبب تفرقه و اختلاف و كشمكش در جهان اسلام گردد و از سوي ديگر اگر انگلستان مجبور به عقب نشيني از خاورميانه گردد قدرتي بر جاي گذاشته باشد كه همواره به مثابه استخوان لاي زخم عمل كند. اين بود كه با استفاده از روحيه قدرت طلبي و جهان مدار شدن «يهود» و پيوستگي تاريخي و مذهبي اين قوم ب «اورشليم»، انگلستان و ديگر شركاء نهضت «صهيونيسم» را سازمان داد و كوشيدند كه آنها را به «ارض موعود» يعني بيت المقدس منتقل نمايند. به دنبال اين تصميم توطئه با مهاجرت يهوديان صهيونيست از اروپا و ديگر ممالك و نقاط دنيا به فلسطين آغاز شد. نخستين قدمي كه براي اجراي نقشه هاي بعدي و نهائي برداشته شد اين بود كه صهيونيست ها اقدام براي خريدن زمينهاي مسلمين فلسطين كردند. پول فراواني وارد بازار معامله شد. قيمت زمين سريعاً بالا رفت. معاملات زمين داغ شد. كمتر كسي از مسلمانان و غير مسلمان در فلسطين نقشه باطني دشمنان را مي دانست. در نهايت قسمت عمده زمينهاي فلسطين بويژه در شهرها و نقاط حساس بوسيله صهيونيستها خريداري شد. زمينه هاي سياسي و اجتماعي نيز به موازات سلطه اقتصادي فراهم آمد. جنگ دوم جهاني آغاز شد. انگلستان، آمريكا و ديگر متحدانشان با توجه به جنايات آلمان هيتلري در حق يهوديان آلمان كه جو عاطفي شديدي در سطح جهان به نفع يهود ايجاد كرده بود و آماده شدن ديگر زمينه ها، صهيونيست ها را در سال 1948 حاكم مطلق بر فلسطين كردند و مسلمانان بومي آنجا را كه حاضر به پذيرش سلطه اسرائيل نشدند. بيرون رانده و آواره ساختند و بدين ترتيب نوزاد نامشروع امپرياليسم به نام «اسرائيل» متولد شد.
چنانكه گفته شد، از آغاز شروع عمليات توطئه گرانه صهيونيست ها با دستياري انگليسي ها در فلسطين كمتر كسي به عمق فاجعه پي برده بود و آينده شوم را پيش بيني مي كرد. اما در عين حال عده اي از مسلمانان بيدار و آگاه نقشه مرموزانه دشمن را تشخيص داده و به مقابله و مبارزه برخاستند و كوشيدند كه توطئه آنها را خنثي كنند. از چهره هاي تابناك و مشخص اين دوره در مبارزه با امپرياليسم و صهيونيسم، روحاني آزادهو دلير «شيخ عزالدين قسام» است كه با ياري عده اي از روحانيون ديگر و نيروهاي مسلمان آگاه سالها به مبارزه سياسي ـ نظامي عليه صهيونيست ها وانگليسي ها پرداخت خوشبختانه بر اساس مبارزات اين روحاني شهيد و ديگر مسلمين فيلمي ساخته شده كه اخيراً سيماي جمهوري اسلامي آن را به نمايش گذاشته است كه اين عمل و اقدام سيماي جمهوري اسلامي جاي تقدير و تشكر فراوان دارد و اميد است كه در ساختن اينگونه فيلم ها از مبارزات ملت آزاده ايران را از گذشته هاي دور تا كنون اقداماتي به وسيله دولت و دست اندكاران وزارت ارشاد و ديگر نيروهاي تبليغي صورت گيرد و تا تهيه اين نوع فيلم هاي سينمائي يا تلوزيوني لااقل از فيلم هائي چون «عزالدين قسام» و «عمر خيام» استفاده شود.
اينگونه فيلم ها به گونه اي بسيار موثر و عميق مي توانند كه بينش سياسي و تاريخي مردم و نسل جوان را بالا ببرند و نقشه ها و توطئه هاي زيركانه دشمنان اسلام و مسلمين را به شكلي محسوس و دقيق نشان دهد و از سوي ديگر مقاومت و شجاعت و روحيه شهادت طلبي را بيش از پيش در جوانان ما افزون تر كند.
ديدن فيلم زيباي … «عزالدين قسام»، از سوئي هر بيننده مسلمان را غرق در لذت و غرور و افتخار مي سازد ولي از سوي ديگر از وضعيت كنوني جهان عرب و بويژه روحانيت كشورهاي اسلامي عربي متأثر مي سازد و آدمي از خود مي پرسد كه اگر آن روحيه ايثارگرانه قسام ها در روحانيون حاكم كشورهاي عربي وجود داشت و راه سرخ شهادت آن بزرگواران ادامه يافت، «اسرائيل» مي توانست 35 سال در منطقه خاورميانه اسلامي غاصبانه و ظالمانه حكومت كند؟ آيا پس از 35 سال رنج و ظلم و تحمل اين همه مصائب و دست اندازي صهيونيست به ديگر كشورهاي اسلامي از حمله اخيراً به لبنان، وقت آن نرسيده است كه كشورهاي عربي مسلمان، و به ويژه روحانيون اين كشورها كه بايد پيشتاز مبارزات ضد صهيونيستي باشد، رسالت فراموش شده شان را باز يابند و به جاي پيوستگي و ياري حكومتهاي غاصب و دست نشانده عربي به اسلام و مسلمين بپيوندند و فلسطين هاي مظلوم را با سقوط «اسرائيل» به وطن اصلي شان باز گردانند؟ چگونه اين حضرات اشغال بيت المقدس را به وسيله صهيونيسم و كفر جهاني توجيه مي كنند؟