اعظم طالقانی

پيام هاجر دي 60 شماره 26

پيام هاجر دي 60 شماره 26

به مناسبت هفته وحدت

«وحدت و ملاك هاي آن»

در زمينه «وحدت» و ضرورت و آثار مفيد آن، آنقدر سخن گفته شده است كه تكرار آن بدون ترديد ملال آور است و لذا كمتر كسي است كه زحمت تأمل و انديشيدن و پي جويي مفهوم دقيق را به خود بدهد و از همه مهم تر اينكه زحمت عمل و پايبندي به ملاك هاي وحدت را تحمل نمايد!.

اكنون كه امام بزرگوار و دلسوز و درد مند امت و انقلاب، بار ديگر از لزوم وحدت يكپارچه مردم و احتراز از تفرقه ها و جدائي ها سخن گفته و عالم مجاهد حضرت آيت الله منتظري از تاريخ 12 تا 17 ربيع الاول را به مناسبت ميلاد پيامبر اسلام «هفته وحدت» اعلام نموده است، ما هم لحظه اي به تأمل مي نشينيم و سعي مي كنيم به جاي تكرار كلمات و شعار هاي متداول به طرح اساسي تر مسئله وحدت بپردازيم بدين اميد كه مفيد و مؤثر در عمل كارا و تعيين كننده باشد.

چند مطلب عمده و اساسي بايد روشن شود:

1-     وحدت چيست؟

2-     در بينش اسلامي ملاك هاي وحدت كدامند؟

3-     در مقطع تاريخي كنوني اصول وحدت اسلامي چيست؟

     در رابطه با پرسش نخستين به اختصار بايد گفت: وحدت، يعني هماهنگي و همراهي در جهت تحقق «هدف مشترك» بر اساس «اصول عقيدتي مشترك» و «مشي عملي مشترك».

و اما ملاك هاي وحدت در بينش اسلامي را اينگونه مي توان گفت كه در يك تقسيم بندي كلي انسان ها دو گونه پيوند با هم دارند: 1- عقيده   2- خلقت كه گاهي اين دو با همند و گاهي يكي بدون ديگري است.

كه امام علي (ع) در نامه اي به مالك اشتر مي گويد:   « واشعر قلبك الرحمه للرعيه، و المحبه لهم، و الطف بهم، و لاتكون عليهم سبعاً ضاريا تعتنم اكلهم، فانهم صنفان : اما اخ لك في الدين، و اما نظير لك في الخلق » نامه 52 نهج البلاغه

بنابر اين دو نوع وحدت بر توع انساني حاكم است يكي وحدت انساني است كه در خلقت است و ديگري وحدت عقيدتي كه بر اساس ايمان و ايدئولوژي مشترك استوار است.

« وحدت انساني » به اين معناست كه به استناد قران، تمامي انسانها از يك پدر و مادرند و خمير ماية همه آنها يكي است (از خاك) و پيامبر اسلام نيز در سخن حجه الوداع در مكه به اين نكته تأكيد مي كند و همچنين با توجه به جملات ياد شده از نامه امام علي به مالك اشتر، همة انسانها جداي از رنگ، نژاد، مليت، عقيده و ديگر ويژگيهاي اعتباري، در يك سلسله خصوصات فطري با هم شريكند و بنابراين با هم برادرند و از اعضاء يك خانواده اند منتهي آن خصوصيات هم برادرند و از اعضاء يك خانواده اند منتهي آن خصوصيات فطري كه به طور استعداد و «قوه» در انسانها فرار دارد بر اثر شرايطي از جمله «ارادة» آزاد و انتخابگر انسان به فعليت مي رسد. و چون استعداد «خير» و «شر» ،‌«خدايي شدن» و «شيطاني شدن» در همه انسانها وجود دارد، بالاخره يكي از اين دو در انسان به ظهور مي رسد و لذا با وجود استعدادهاي فطري مشترك يكي «هابيل» مي شود و ديگري «قابيل» يكي «موسي» و ديگري «فرعون» و … كه در واقع استعدادي بر استعداد ديگر فائق مي آيد.   به قول مولوي:

       چونكه بيرنگي اسير رنگ شد                موسئي با موسئي در جنگ شد

و اما وحدت عقيدتي كه عامل پيوند بسيار قوي تري است كه بين انسانها بوجود مي آيد و سبب مي شود كه وحدت عملي و سياسي – اجتماعي نيرومندي بر اساس «هدف مشترك» و «اصول مشترك» در ميان ميليونها انسان پديد مي آيد، در رابطه با نوع عقيده ديگر انسانها تنظيم مي گردد و لذا اول بايد ببينيم چند نوع عقيده در جهان انسان رايج است و آنگاه ببينيم با چه كساني چه نوع وحدتي مي توانيم داشته باشيم.

صرفنظر از جزئيات عقيدتي كه بسيار متبوع است، عمدتاً چهار نوع عقيده با مباني ويژه خويش وجود دارد:

1-     ماترياليسم

2-     مذاهب شرك كه ريشه الهي ندارند.

3-     مذاهبي كه ريشه الهي و توحيدي دارند.

4-     اسلام

   ما تحت عنوان مسلمان و موحد يا ماترياليست ها و ماديون فقط در مدار «وحدت انساني» قرار مي گيريم و هيچگونه وحدت ديگري با آنها نداريم. البته ممكن است كه شعارهاي مشترك و يا مواضع استراتژيك مقطعي مشترك داشته باشيم ولي هيچكدام از آنها عامل وحدت عقديتي نيست.

و دررابطه با مذاهب شرك كه ريشه الهي ندارند نيز درست مانند ماترياليست ها فقط وحدت انساني داريم ولي ما مذاهبي مانند مسيحيت، يهود، و مجوسي به دليل اين كه الهي بودند و معتقد به اصول سه گانه مشترك اديان توحيدي يعني، توحيد، نبوت، و معاد هستند وحدت نزديكتري داريم كه تحت عنوان «وحدت توحيدي» نوع وحدت مشخص مي گردد.

و لذا پيامبر اسلام نيز بعد از بعثت به اهل كتاب خطاب مي كند كه : يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء …»و آنها تحت عنوان «اهل ذمه» در جامعه اسلامي با رعايت مقررات نظام اسلامي و با عمل به مقررات ديني خود، برادرانه با مسلمانان زندگي مي كنند. و اما در ميان يك ميليارد مسلمان جهان تنها عامل پيوند دهنده و وحدت آفرين «اسلام» است كه ايدئولوژي كامل و جامع بر اساس اصول مشترك مانند: توحيد، نبوت، معاد، پيامبر، قرآن، قبله و فرائض، ديني معين است و تمامي مسلمانان را تحت هر عنوان و نام به هم پيوند خدائي مي دهد. اسلام و مكتبي است كه «هدف» و «فلسفه وجودي و غائي» انسان و جهان را كه «سير الي الله» است هدف مشترك تمامي مسلمين و معتقدين اين مكتب قرار مي دهد و فروع احكام عملي و فرائض را به عنوان اصول عملي و مشي مشترك همگاني معرفي مي نمايد.

بنابراين اسلام، ايدئولوژي كاملي است كه سه عامل بنيادين وحدت معين، هدف، اصول و مشي مشترك را مشخص مي كند.

اما نكته بسيار دقيقي كه در اينجا وجود دارد اين است كه آيا تمام كساني كه از نظر دهني و فردي به اسلام معتقدند و يا هر كسي هر نوع برداشتي كه از اسلام دارد مي توانند با هم وحدت اصولي داشته باشند؟ مثلاً ابوذر و كعب الحبار، علي و معاويه، حسين و يزيد، خميني و شاه و … تحت نام اسلام مي توانند وحدت داشته باشند؟ و پرسش ديگر اين است كه اصول و مباني كلي و احكام عملي اسلام ثابت است و لي در مقاطع مختلف تاريخي و مبارزه با باطل، چهره هاي باطل و حق و نيز شيوه هاي مبارزه با باطل متفاوت است، ولذا بايد روشن شود كه در هر مقطعي كدام بيشتر اسلامي ملاك وحدت خواهد بود؟ و براي چه منظوري؟ مثلاً بايد به طور دقيق مشخص گردد كه در شرايط كنوني انقلاب اسلامي ايران دوستان انقلاب و دشمنان آن كدامند وشيوه هاي مبارز با هر كدام چگونه است؟ با توجه به اين حقيقت كه هدف بعثت انبياء و طبعاً «انقلاب اسلامي» «قسط» و «عدالت اجتماعي» و «تزكيه» و «تقوي» است بايد معلوم شود كه عوامل ضد قسط و ضد اخلاق و تقوي كيستند و چگونه بايد با آنها مبارزه كرد؟

براي يافتن پاسخهاي پرسشهاي فوق بايد دانست كه درست است صرف اعتقاد به كليت اسلام مدار وحدتي پديد مي آورد كه يك ميليارد مسلمان را كه در سطح جهان پراكنده اند چون دانه هاي تسبيح برگرد نخي نيرومند جمع مي كند، اما مطمئناً از صدر اسلام تا كنون بسيارند افرادي كه ادعاي اسلام مي كنند و با آنها نيز به عنوان مسلمان برخورد مي شود ولي اساساً اعتقادي به اسلام ندارند و اسلام را بازيچة هواهاي نفساني و دنيا پرستي شان قرار داده اند و يا در فهم صحيح و درست اسلام دچار انحراف و اشتباه شده اند و لذا پيداست هم در «هدف» و هم در فهم اصولي دين و لاجرم هم در مشي عملي با هم اختلاف دارندو بنابراين، نمي توانند هماهنگ و همراه باشند.

مثلاً بعد از پيامبر كساني آگاهانه اسلام را نردبان قدرت و دنياپرستي قرار دادند مانند كعب الحبارها، عبد الرحمن عوف ها و معاويه ها و يا كساني اسلام را با انديشه ها و ارزشهاي جاهلي توجيه و تفسير كردند و حتي خروج بر امام معصوم كردند مانند خوارج و امثال آن، آيا امكان دارد بين آنها و افرادي چون امام علي و ديگر ائمه و صحابي بزرگواري چون ابوذر و سلمان و مقداد و بلال و … وحدت اصولي برقرار گردد؟ و اساساً بين اين دو دسته دو نوع اسلام حاكم است و لذا بايد به اين پرسش اساسي پاسخ داد كه در هر زمان براي ايجاد وحدت اصولي بين مسلمين چه برداشتي از اسلام هست و براي چه منظوري بايد وحدت داشت؟

براي اينكه ملاكهاي وحدت در شرايط كنوني جامعه ما و اصولاً امت اسلامي روشن شود، ابتدا بايد دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي را شناخت كه عبارتند از:

1-     ابرقدرتها و كليه سلطه جويان شرقي و غربي ولي دشمن اصلي امپرياليسم آمريكا است.

2-     حكومت هاي استبدادي و وابسته در كشورهاي اسلامي و در ايران سلطنت طلبان و بازماندگان رژيم وابسته شاه و كليه گروهها و كساني كه در جهت خواست آمريكا و سلطنت طلبان و حركت مي كنند.

3-     فئودالها، سرمايه داران صنعتي و تجاري و به طور كلي غارتگراني كه ضد قسط و عدالت هستند.

4-     فساد آفرينان و كليه عواملي كه ضد اخلاق و معنويت هستند.

   اينها جبهه متحد ضد انقلاب اسلامي در سطح جهان و در ايران هستند. بنابراين وحدت را براي اين مي خواهيم كه براي تحقق استقلال، آزادي، و حاكميت اخلاق اسلامي و نفي موانع چهارگانه فوق تلاش كنيم و پيروز شويم. و با اين تحصيل ملاكهاي وحدت را در مقطع كنوني در چهارچوب ايدنولوژي اسلام، به طور روشن مي توانيم تحت عناوين زير مشخص كنيم:

1-     ضد آمريكايي بودن و او را دشمن اصلي دانستن با حفظ موضع نه شرقي و نه غربي.

2-     ضديت با استبداد و ديكتاتوري و وابستگان سياسي، نظامي آنها.

3-     ضديت با استثمار وسرمايه هاري و فئودالي تحت هر نام و عنوان.

4-     ضديت با فساد و تباهي و اعمال خلاف اخلاق و معنويت و تقوي.

و امروز در ايران خصوصاً در جهان اسلام عموماً مسلماناني كه اين چهار ملاك را قبول دارند مي توانند با هم هدف مشترك و اصول اسلامي مشترك و مشي استراتژيك واحد و بنابراين وحدت داشته باشند و گر نه وحدت منسجم و هماهنگ و فعال و عملي هيچ وقت بوجود نمي آيد. كساني كه چون علي اسلام را مي فهمند و شرايط را درك مي كنند و جبهه دوست ودشمن را تشخيص مي دهند چون ابوذر و سلمان و مقداد و … با هم متحد شوند و در يك مسير معين و روش هماهنگ حركت نمايند و در مقابل «كساني كه چون معاويه اسلام را مي شناسند و تفسير مي كنند و يا خوارج و اصحاب جمل با هم متحد مي شوند و در يك صف قرار مي گيرند.

اكنون نيز كه مسئله وحدت و ضرورت آن بار ديگر سخن روز شده است به گمان ما فقط با پذيرفتن ضوابط فوق مي شود به وحدتي پايدار دست يافت و گر نه با نصيحت و تذكر و موعظه و مقاله نويسي و شعار نمي شود وحدت آفريد، و متأسفانه بعد از انقلاب آنچنان مرزهاي انديشه و اصول اسلامي و انقلابي به هم ريخته كه معلوم نيست چه كسي مي تواند با چه كسي كار كند ودر كنار او حركت نمايد. همه دم از وحدت مي زنيد اما همه از هم روز به روز جداتر و بيگانه تر مي شوند.

و كمتر كسي به اصول وحدت و مفهوم وحدت و منظور از وحدت توجه مي كند. از آغاز نهضت اسلامي يعني از سال 1332 تا كنون مظهر وحدت و تجسم عيني ملاكهاي وحدت امامت و رهبري حضرت امام خميني بود كه تمامي مردم مسلمان او را ضد استعمار و آمريكا و ضد استبداد و ستم و ضد استثمار ضد فساد و بي فضيلتي مي شناختند و معتقد شدند كه درمقطع تاريخ كنوني، اسلام يعني همين و راه پيروزي اسلام نيز همان راه امام است و لذا با اخلاص و اعتقاد كامل در صفي واحد به حركت و خروش در آمدند و پيروز شدند و تا كنون هم پيروزند وتمامي اين را مي توان «خط امام» ناميد و همين خط ضامن پيروزي انقلاب اسلامي در آينده خواهد بود، اما متأسفانه عواملي به صورت آفت رخ نمود كه اين وحدت را جريح دار و آسيب پذير ساخت و هشدارهاي مكرر كمتر مورد توجه واقع شد تا آنجا كه موجبات نگراني ايشان و شخصيت دلسوز و ارزنده اي چون حضرت آيت الله منتظري گرديد.

از آنجايي كه شناختن دشمنان وحدت ضروري است در شماره آينده نشريه از آن سخن خواهيم گفت.