اعظم طالقانی

پيام هاجر آذر 61 شماره 48

پيام هاجر آذر 61 شماره 48

به مناسبت روز وحدت روحاني و دانشجو

 

وحدت روحاني و دانشجو، چرا؟‌ و چگونه؟

بيست و هفتم آذر، روز «وحدت روحاني و دانشجو» است. در سال 1358، در چنين روزي، عالم بزرگوار و روحاني مبارز و مجاهد حجه الاسلام دكتر محمد مفتح به شهادت رسيد. در اولين سالگرد اين روحاني شهيد به دليل اينكه دكتر مفتح مرد «فيضيه» و «دانشگاه» بود و در هر دو سنگر تحصيل نموده و تدريس كرده بود، به پيشنهاد حضرت آيت الله العظمي منتظري، روز بيست و هفتم آذر، روز وحدت روحاني و دانشجو اعلام شد. سومين سالگشت شهادت پر افتخار شهيد مفتح را گرامي مي داريم و به مناسبت روز وحدت روحاني و دانشجو و طرح مجدد رابطه دانشگاه و فيضيه، لحظه اي درنگ كرده و پيرامون اين دو سئوال اساسي كه وحدت اين دو قشر علمي و اجتماعي چرا؟ و چگونه؟ صورت مي گيرد، اندكي به تأمل مي نشينيم.

روشن است كه فقط اعلام روز دانشجو و روحاني و انجام يك سلسله مراسم تشريفاتي و دادن شعارهاي زودگذر و احياناً ايده آلي نمي تواند مفيد و كارساز باشد و بين اين دو قشر وحدت واقعي و پايدار و استوار پديد آورد. بايد مفهوم وحدت و هدف وحدت و ملاكها و ضوابط وحدت كاملاً روشن باشد و شكل اجراي اين وحدت نيز به طور صريح و قاطع معلوم گردد و مهم تر از همه مجري و محور اجرائي اين يكي شدن هم الزاماً بايد مشخص باشد. و به طور قطع بايد گفت تا زماني كه اين پنج مسئله اساسي حل نشود و كاملاً تبيين نگردد. شعار و مراسم وحدت و اندرز و نصيحت و توصيه هاي اخلاقي و سياسي نمي تواند وحدت دائمي بين دانشگاه و فيضيه بوجود آيد.

براي اينكه پاسخ دو سئوال مطرح شده كه چرا بايد وحدت بين دانشگاه و حوزه هاي علمي ديني بوجود آيد و چگونه بايد اين وحدت به تحقق پيدا كند روشن شود، ناگزير خيلي مختصر به تحليل و پاسخ سئوالات پنجگانه مي پردازيم كه با روشن شدن اين مسائل پاسخ دو سئوال مذكور تا حدودي داده خواهد شد.

1-     مفهوم وحدت

   وحدت به معناي به هم بودن و يكي شدن و همسو گشتن است. و در رابطه با مسئله وحدت روحاني و دانشجو، مفهوم وحدت مي تواند اين نكته باشد كه حوزه هاي علمي قديم و اسلامي ما با دانشگاههاي جديد و مدارس نوين غير مذهبي يكي بشوند و در كنار هم قرار بگيرند. اين وحدت با تحقق دو عامل عملي مي گردد: 1- يكي شدن در هدف علمي و انساني.

2-     يكي شدن در جهت گيري سياسي و اجتماعي.

توضيح مطلب اينكه : مي دانيم كه حوزه هاي علمي و ديني از آنجايي كه به ضرورت تبليغ و تبيين دين و با رهبري ائمه معصومين بوجود آمده است، هدف نهائي تربيت يافتگان اين حوزه ها طبعاً همان اهداف و آرمانهاي متعالي و معنوي و الهي دين است و دين در نهايت براي اصلاح و تربيت اخلاقي و معنويت انسانهاست و بنابراين، لزوماً عالمان و مروجان دين هم رسالت هدايت و ارشاد و رهبري توده هاي انساني را به عهده دارند و اگر كساني غير از اين رسالت داشته باشند نمي توانند محصول حوزه علمي امام صادق باشند. اما تاريخ پيدايش دانشگاه در جهان و چگونگي رواج آن در ايران بخوبي نشان مي دهد كه مدارس جديد و علوم جديد و دانشگاهها محصول رنسانس اروپا و جدا شدن علوم ودانشهاي تجربي از مذهب مسيحيت و آزاد گشتن دانشمندان علوم طبيعي از زندان اسكولاستيك ايده آليستي كليسا در قرون وسطي است وهدف نهائي اين علوم طبيعي و تخريبي فقط مي خواهد چهره زندگي و معاش انسانها، را دگرگون سازد و با استخدام نيروهاي مادي جهان و كشف قوانين حاكم بر عالم رفاه و خدمات بيشتري به انسان عرضه كند و در نتيجه انسان الاغ سوار را «جت سوار» و «موشك سوار» سازد و تمدن و صنعت و تكنولوژي پيچيده بوجود آورد و شهرهاي بزرگ خلق كند و رويهم رفته غذا و پوشاك و وسايل ارتباطي و ديگر نيازهاي بشري را متنوع و پيشرفته سازد. هدف نهائي اين دانشها در همين حد است و كار ديگر و رسالت ديگري براي خود نمي شناسد و كاري به اصلاح و تربيت معنوي و روحي و اخلاقي بشر ندارد. دانشگاههائي كه بر اساس چنين هويتي از علم و براي ترويج و گسترش چنين علومي بوجود آمده اند، طبيعي است كه كاري غير از اين بكند ومحصولي غير از دانشمندان علوم طبيعي و حداكثر خدمتگذار و رفاه آفرين نداشته باشد. بنابراين دانشگاههاي جديد به مسئوليت اصلاح بشر را به عهده دارد و به جهت گيريهاي اجتماعي و سياسي براي خود قائل است و در واقع دانشگاه علم را براي علم و يا علم را براي رفاه آفريني ترويج مي كند. وحدت دانشگاه و دانشجويان روحاني و حوزه هاي علميه به اين معناست كه اين دو پايگاه علم هدفهاي نهائي را يكي نمايند و جهت گيري اجتماعي و سياسي شان را نيز هماهنگ سازند و در كنار هم و مكمل يكديگر به خدمت و اصلاح انسانها بپردازند و اگر چنين آرماني تحقق يافت وحدت امكان پذير است و گر نه وحدت شعاري بيش نخواهد بود.

3-     هدف وحدت

   طرح وحدت دانشگاه و فيضيه براي چيست؟ به عبارت ديگر نتيجه ومحصول چنين وحدتي چه مي تواند باشد؟

روشن است كه تحقق همسو شدن دانشجو و روحاني و به هم پيوستن دانشگاههاي جديد و دانشگاههاي امام صادق، پي آمدها و ميوه هاي شيرين و مطلوبي براي بشريت مي تواند داشته باشد، ولي هدفها و نتايج كلي چنين آرماني را مي توان در دو اصل خلاصه كرد:

1-طرد استعمار فرهنگي و قطع سلطه فرهنگي بيگانه.

2- برداشتن فاصله دانشگاه وحوزه های علمی.

توضيح مختصر اينكه: گفته شد كه اصولاً دانشگاههاي جديد كه براي گشترش علوم طبيعي و همه آن دانشهائي كه مستقيم يا غير مستقيم به درد رفاه و زندگي مادي بشر نخورد. بوجود امده. نمي توانست در طبيعت خود رسالت اصلاحي براي به سر و جهت گيري اجتماعي و سياسي داشته باشد و لذا در قرون جديد كه استعمار تجاري قديم تبديل به امپرياليسم و سلطه طلب شد، قدرتهاي امپرياليستي علوم و دانشگاههاي علمي و دانشمندان طبيعي را در استخدام خود در آورد. و كوشيدند كه علم و عالم و دانشگاههاي بي تفاوت و بي جهت را براي بهره وري بيشتر از طبيعت و براي كشف راههاي تازه تر استعمار ملت ها و براي علمي تر كردن غارت انسانها و استحمار آنها و سازمان دهند و نابود و يا حدود زيادي موفق شدند. و امروز از اهم واجبات است كه ترتيبي داده شود و راههاي عملي درستي اتحاذ شود كه دانشگاههاي جديد خانه تكاني كند و خود را از سلطه فرهنگ غرب كه فرهنگي استعماري و مادي است برهاند و علوم و دانشهاي مفيد را در رابطه با سرنوشت يك ملت استقلال يافته و اسلامي گسترش دهد. بدون ترديد يكي از راههاي عملي و مفيد براي رهائي از سلطه فرهنگي بيگانه اين است كه در كنار حوزه هاي علمي اسلامي قرار بگيرد. البته بديهي است كه مدعي نيستيم حوزه هاي علميه نقصي و ايرادي ندارند و مسلم است كه اين حوزه ها نيز كه اكنون پس از سالها و قرن ها با تمام قامت بر خواسته است، بايد به نوعي ديگر خانه تكاني كند و خود را بيش از پيش آماده رهبري و مسئوليت جديد و جهاني خويش بنمايد و در اين راه حتي دانشگاه مي تواند ياريش كند. اما در مجموع حوزه هاي ديني وارث فرهنگ غني اسلامي و حتي ملي است و در طول تاريخ گذشته و بويژه در برابر هجوم فرهنگ صادراتي و استعماري غرب در دويست سال اخير، بيشترين مقاومت را از خود بروز داده است و كوشيده است كه منابع فرهنگي اسلام را و لو ناقص و خام در درون خود محفوظ نگهدارد و بنابراين، امروز كه صلاحيت و توانائي بسيار روشن تري براي هدايت مردم و حراست از ارزشهاي والاي اسلامي و طرد استحمار فرهنگي بيگانه يافته است، مي تواند دانشگاهها را در كنار خود بگيرد و در اين راه خطير ياريش كند. و بدين ترتيب فاصله عظيمي كه طي سالها بين دانشگاه و فيضيه و روحاني و دانشجو به دلايلي فراوان از جمله همان تلاشهاي استعماري بوجود آمده بود، نيز برداشته مي شود.

4-     تعيين دقيق و روش ضوابط اين وحدت و ملاكهاي اين يكي شدن بسيار مشكل است و بايد پيرامون آن دقت و تأمل فراوان صورت گيرد.

و لذا به طور كلي اين ضوابط را در سه اصل مي توان بيان كرد:

الف- تعهد در برابر هدف نهائي پذيرفته شده.

ب- پذيرفتن حاكميت ارزشهاي اسلامي.

پ- حفظ تخصص ها در هر دو حوزه علمي.

توضيح كوتاه اين است كه : گفتيم كه مفهوم و لازمه وحدت يكي شدن در هدف غائي و نهائي است. چه آنكه روشن است اگر دانشگاه و فيضيه در انتخاب هدف به توافق نرسد هيچگاه نمي تواند حتي قدمي در يك مسير حركت كنند. هدف نهائي اين دو حوزه علمي بايد خدا و الهي شدن جهت گيري تلاش و كار و فعاليت هاي علمي باشد. در مدارس ديني طلبه اي كه تحصيلش را آغاز مي كند به نام خدا آغاز مي كند و در كنار فرا گيري علومي چون ادبيات، منطق، معاني بيان. صرف ونحو، فلسفه، اصول، تفسير، فقه، و … همواره «آداب المتعلمين» را زير گوشش زمزمه مي كنند كه : ‹خدا› ، ‹تقوي› ، ‹هدايت مردم› ، ‹استنباط دقيق حكم الله› و اينكه اگر كسي براي غير از خدا درس بخواند و سخن بگويد و حتي اجتهاد كند شرك است و مثلاً اگر كسي درس را براي مقام و ثروت بخواند جوانمرگ مي شود و … و… ولي روشن است كه در دانشگاه به دليل هويت تاريخي و ماهيت مادي علوم دانشگاهي، نه تنها از چنين آموزشها و تربيت هائي جبري نيست، بلكه فرهنگ استعماري نيز دانشجويان را همواره به سوي بي ديني و ضد خدائيي سوق مي دهد و هنگامي كه دانشگاه هم چنين فرهنگ خدائي را پذيرفت و تمام تلاش و حركت و فعاليت علمي خود را به اساس مشيت الهي و خواست خدائي قرار داد، طبيعي است كه بزرگترين قدم در جهت وحدت واقعي دانشگاه و فيضيه برداشته شده است ولي روشن است كه اين پذيرش كافي نيست، بلكه بايد تعهد عملي نسبت به اين باور بر روند عمومي دانشگاه حاكم باشد. البته اين تعهد يكطرفه و مخصوص دانشگاه نيست، مسلماً روحاني و فيضيه هم بايد عملاً به خدا محوري و اخلاق و معنويت و وراثت انبياء متعهد باشد و اين تعهد دو طرفه يكي از ضوابط اساسي و بنيادين اين وحدت است كه هر چه اين تعهد عميق و عملي تر باشد، يگانگي و همسوئي نيز بيشتر و عميق تر است.

و اما در مورد دو ضابطه ديگر باشد گفت كه مسلماً منظور از وحدت دانشگاه و فيضيه اين نيست كه تخصص ها از بين برود و با هم آميخته شوند و طلبه و دانشجوي دانشگاه همه از تمامي علوم رايج در دانشگاه و حوزه هاي علميه يكسان بخوانند و و در تمامي اين رشته ها متخصص شوند، چه آنكه اين كار نه درست است ونه شدني و نه منظور كسي است، بلكه منظور از وحدت دانشگاه و فيضيه يكي شدن هدف و جهت گيري سياسي و اجتماعي و همسوئي در جهت استقلال سياسي و عملي و فرهنگي و اقتصادي است. بنابراين لازمه اين وحدت اين نيست كه مثلاً فيزيك و شيمي و رياضيات و علوم تجربي ديگر را در حد تخصص به فيضيه ببريم و يا به عكس فيضيه ببريم و يا به عكس فقه و اصول و فلسفه را به دانشگاه بياوريم و دانشجوي علم و صنعت و يا راه و ساختمان و يا پزشكي را فقيه و اصولي و فيلسوف تربيت كنيم. زيرا هيچگاه توقع اين نيست كه مجتهد و فقيه و فيلسوف از دانشگاه بيرون آيد و دكتر و مهندس نيز از فيضيه صادر شود و آنچه متوقع است اين است كه جهت دهنده ايدئولوژيك دانشگاهها مانند حوزه هاي علمي بايد خداجوئي و ارزشهاي اسلامي باشد ولي تخصص ها در هر دو حوزه بايد محفوظ بماند و حفظ اين تخصص هاست كه مي تواند ضامن وحدت استوار دانشگاه و فيضيه باشد.

5-     مجري و محور وحدت

پيداست هر نوع وحدتي لزوماً بايد به لحاظ اجرائي و مجري و محور اصلي و واحدي داشته باشد كه مورد قبول تمامي جناحها و گرايشها باشد. در جمهوري اسلامي ايران با توجه به اعتماد اكثر مردم مسلمان به «ولايت فقيه» و قانون اساسي اين نظام كه مبتني بر ولايت فقيه است، و نيز با توجه به ماهيت ايدئولوژيك انقلاب اسلامي و نوع رهبري آن، تنها محور اصلي وحدت آفرين ولايت فقيه و فقها مي تواند باشد كه مانند انواع وحدت هاي ديگر در ابعاد ديگر اجتماعي، مي تواند محور عملي وحدت دانشگاه و فيضيه قرار مي گيرد. با اين معنا كه خط دهند ايدئولوژي   جهت دهنده اجتماعي مقام رهبري مكتب كه حاكم بر كشور است باشد. به عبارت ديگر، مقام رهبري محور اصلي وحدت به لحاظ ايدئولوژيك و عالي ترين مقام جهت دهنده سياست كلي حاكم به دانشگاهها و حوزه هاي ديني باشد كه همگان از دو طرف رهبري حكميت او را پذيرفته باشند.

6-     شكل اجرائي وحدت

تمام آنچه كه گفته شد در حد خود كلياتي بيش نبود. بديهي است كه براي پياده شدن اين طرح كلي و آرماني، بايد برنامه ريزي دقيق و جامع و حساب شده و عملي صورت گيرد كه در واقع مشكل ترين كار همين بخش است. اين برنامه ريزي نيز از يك فرد يا كميسيون خاص يا نهادي هر چند توانا و قوي ساخته نيست، بايد تمام آگاهان و دانشمندان و به اصطلاح عقلاء كشور بنشينند وبه طور مستقيم و يا غير مستقيم برنامه اي جامع و كامل با زمان بنديهاي دقيق و معين طرح وحدت روحاني و دانشجو را با هدفها و ضوابطي كه گفتيم به عمل نزديك سازند. ولي متأسفانه تا آنجا كه اطلاع داريم تا كنون در اين جهت گامهاي مثبت عملي و معيني برداشته نشده است. و ما هم فعلاً نه در مقام برنامه ريزي طرح وحدت مذكور هستيم و نه چنين صلاحيتي را در خود سراغ داريم و اميد است كه دست اندركاران جدي تر به اين مسئله بينديشيد و موفقيت بيشتري براي تمامي كوشندگان اين راه آرزو مي كنيم.