پيام هاجر شهريور 61 شماره 41
8 شهريور، اوج فاجعه! «به مناسبت سالگرد شهادت دو فرزند اسلام رجائي و باهنر»
خبر كوتاه بود و تكان دهنده!…
«نخست وزيري منفجر شد و رجائي رئيس جمهور و باهنر نخست وزير به شهادت رسيدند.»
غروب هشتم شهريور 60 بود كه اين خبر در شهر شايع شد و همه از هم مي پرسيدند كه اين خبر واقعيت دارد؟ راست است كه رجائي و باهنر و جمعي ديگر در حادثه انفجار شهيد شده اند. اوايل براي همگان مسلم بود كه شهادت رئيس جمهور و نخست وزير حقيقت دارد. تأسف و درد بر جانها چنگ انداخت، خشم ونفرت نثار عاملين اين حادثه شوم شد و فردا مردم سوگمندانه و با تأثر طي يك اجتماع عظيم و پرشكوه جنازه سوخته شده اين شخصيت دوست داشتني و محبوب شان را تشيع كردند و تا بهشت زهرا بدرقه نمودند. و اين واقعه اوج فاجعه را نشان مي داد.
اين سئوال در ذهن تمامي مردم جان گرفت كه ضد انقلاب چگونه اين حادثه را بوجود آورد؟ چگونه در جلسه «شوراي امنيت» كه بايد از حفاظت و حساسيت خاصي برخودار باشد نفوذ كرد و با بكارگذاشتن بمب آتش زا ساختمان و اعضاء جلسه را به آتش كشيد؟ آيا دشمن قوي است و يا دوست عاقل و بي توجه؟! پس از چندي اعلام شد كه حادثه انفجار نخست وزيري بوسيله شخصي كه مورد اعتماد بود و مسئوليت دبيري شوراي امنيت كشور را به عهده داشت صورت گرفته است!
اين خبر رسماً اعلام شد، نشان داد كه دشمن جاني و مصمم اولاً در حساس ترين جاهاي مملكت نفوذ دارد و ثانياً بر آن شده است كه به عنوان آخرين ابزار كار جهت سقوط و براندازي نظام جمهوري اسلامي از اين عوامل نفوذي خود استفاده كند.
اين مسئله ضمن اينكه اوج قدرت نمائي منافقين را نشان مي داد، نهايت ضعف شان را نيز بيان مي كرد. زيرا كاملاً روشن بود كه سازمان مجاهدين خلق ضمن اينكه با اين عمل جنايتكارانه مي خواسته است تصميم خود را مبني بر سقوط نظام جمهوري اعلام كند و نشان دهد كه مي تواند چنين ضرباتي هم به پيكر حريف بزند. در عين حال تمام مراحل ابتدائي و مقدماتي براندازي را طي كرده و به نتيجه نرسيده، ناگزير از آخرين حربه كه نفوذ افراد وابسته به خود در ارگانها و نهادها و جاههاي حساس و مهم كشور كه مسلماً به سادگي چنين كاري صورت نگرفته، مي خواهد استفاده كند و به قول معروف، سازمان بر آن شده است كه از آخرين برگ برنده اش استفاده كند و اين تصميم در حقيقت نشان دهنده اين واقعيت بود كه سازمان مافيائي مذكور به آخر رسيده و به حال احتضار افتاده است.
واقعاً اين موضع گيري سازمان كه مشخص از حادثه 7 تير شروع شده بود، براي هر انسان تحليل گيري جاي سئوال داشت كه چگونه شده است كه اين سازمان با آن سابقه مبارزاتي گذشته كه طبعاً مي بايست واقع بينانه و منطبق با واقعيت تاريخي و اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي موجود حركت كند به چنين موضع انحرافي و ناهماهنگ با واقعيت ها و از همه مهمتر به موضع خلاف مصالح سياسي خود نيفتد؟ و از همه مهمتر سازماني كه خود را تا يك هفته قبل معتقد به رهبري، رياست جمهوري، قانون اساسي قلمداد مي كرده و به سازمان هاي ماركسيستي مانند فدائيان خلق هشدار مي داده كه «چپ روي» نكنند و خود را سازمان سياسي و غير نظامي معرفي مي كرده است اكنون چه شده است كه به اين سرعت ره صد ساله را چند روزه طي كرده و با بهره مندي از آخرين سرعت ره صد ساله را چند روزه طي كرده و با بهره مندي از آخرين ابزار براندازي دست به چنان جنايتي بزند كه به راستي با هيچ منطق و تحليل سياسي و حتي نظامي وسازگار نباشد؟ و به راستي سقوط سريع و غير منتظره سازمان مجاهدين مدام چنين موضع جنايتكارانه و انحرافي در هيچيك از سازمانهاي سياسي و انقلابي سابقه ندارد و چنانكه در طي اين يكسال ديديم كه حتي وقتي كه عوامل نفوذي شان نيز نتوانستند كاري از پيش ببرند دست به چه اقدامات غير انساني و ظالمانه زدند و همه اينها بيانگر اين است كه سازمان به لحاظ سياسي و ايدئولوژيك و حتي نظامي مرده و سقوط كرده است و ديگر براي هميشه نمي تواند به نام يك سازمان سياسي ـ نظامي و مبتني بر يك سلسله ارزشهاي اعتقادي و اسلامي فعاليت داشته باشد. در كنار اين مسئله حقيقي ديگري نيز وجود دارد كه جاي تأمل و دقت است و مي تواند درس بزرگ و آموزنده اي به مسئولان مملكتي بدهد و آن اين است كه چگونه عوامل نفوذي دشمن به راحتي توانستند در جاهاي مهم مملكت مستقر شوند و به موقع چنين ضربات خرد كننده اي به پيكر انقلاب و كشور بزنند؟ البته با توجه به شرايط خاص كشور پس از انقلاب و هرج و مرج و آشفتگي هاي مختلف در تمام سطوح و عمل حساب شده و مرموزانه سازمان مجاهدين در رابطه با كل انقلاب و مسئولان كشور و زمينه سازي براي آينده اي دور تا حدود زيادي طبيعي است كه سازماني كه بعد از انقلاب از طرفداراني انبوه و جوان و پرشور و فعال برخوردار است بتواند افرادي را در جاهاي اساسي مملكت بگمارد تا براي آنها جاسوسي كنند و در نهايت به صورت تخريبي عمل نمايد.
اما با توجه به همه اين واقعيت ها، نكته مهم ديگري نيز قابل توجه است و آن اينكه متأسفانه عوامل نفوذي دشمن هنگامي مي توانند در يك نظام رشد كنند و به مراحل حساس و مهمي از اعتماد و اطمينان برسد كه مستقيم با غير مستقيم و رسمي يا غير رسمي شرايطي به وجود آيد كه دوستان و افراد دلسوز به كشور و مردم بتوانند انتقاد كنند و يا ايرادها و اشكالاتي كه دارند نتوانند بيان نمايند.
بلكه در مقابل فقط اطاعت محض و تسليم بودن كامل مطلوب و رايج باشد و همه به خصوص مسئولان كشور اين حالت را بپسندند. در چنين زمينه ايست كه دوست يا خاموش مي شود و يا برچسب مي خورد و منزوي مي گردد و احياناً به جرگة ضد انقلاب مسي پيوندد و دشمن زيركانه و منافقانه خود را موافق كامل و مطيع نشان مي دهد و با تظاهر و رياكاري و تملق و چاپلوسي به راحتي ماهيت خود را مخفي كرده و به صورت دوست تا سطح حساس ترين پست هاي مملكتي بالا مي رود و چون موريانه نظام و انقلاب را از درون مي خورد و پوك مي سازد ودر نهايت به موقع آخرين ضربه كاري مي زند و مأموريتش را به پايان مي برد. كلاهي ها و كشميريها در شرايطي خود را به جاهاي حساس كشور رساندند كه از سوئي مجاهدين منفور و مطرود بودند و از سوي ديگر هر كسي كه خود را مستقل نشان مي داد و چراهائي برايش مطرح بود و پاسخش را مي خواست و متعهدانه در برابر كجرويها و اشتباهات و انحرافات لب به انتقاد و ايراد مي گشود مورد هجوم و انواع و اقسام تهمت ها قرار مي گرفت و سرانجام تصفيه سياسي و يا عملي مي شد و اين وضع مي تواند بسيار فاجعه بار براي انقلاب و اصولاً كشور باشد و به خصوص آثار سوء چنين جوي در سالهاي دروتر روشن و آشكار مي گردد.
مسئولان نظام جمهوري اسلامي بايد بيش از پيش با توجه به ضوابط اسلامي و در چهارچوب قانون اساسي به خصوص اصل نهم آن زمينه اجتماعي، سياسي و فرهنگي جامعه اسلامي را به گونه اي فراهم كنند كه از سويي استعدادها شكوفا شود، خلاقيت ها فكري سياسي علمي و اجتماعي بروز كند و از سويي ديگر دوست و دشمن و ماهيت افراد آنگونه كه هستند بدون تظاهر و ريا روشن شود تا جائي كه امكان رشد فرصت طلبان و رياكاران از بين برود و دوستان علاقمندان اهل درد و دلسوز وفكر وانديشه بالنده شوند ومورد تكريم احترام واقع شوند.
به هر حال، حادثه هشتم شهريور ماه سال 60 كه منجربه شهادت محمد علي رجائي رئيس جمهور و محمد جواد باهنر نخست وزير و رئيس شهرباني شد. بيانگر نهايت سقوط و انحطاط مجاهدين خلق كه بايد به حق آنها را منافق ناميد باشد و از سوي ديگر نشان دهندة حقانيت و اصالت انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي است. رجائي و باهنر دو عنصر ارزشمندي كه مي توانستند خدمتگزار خوبي براي اسلام و ملت ايران باشند.
نخستين سالگرد شهادت آن دو بزرگوار را به امام و ملت مسلمان ايران و به خانواده هاي آنان تبريك و تسليت مي گوئيم و اميدواريم كه خون پاك آن دو شهيد پشتوانه نيرومندي براي حفظ انقلاب و مصونيت نظام جمهوري از انحراف و انحطاط باشد.