پيام هاجر 25 اسفند 62 شماره 76
به مناسبت 29 اسفند سالروز ملي شدن صنعت نفت
«يوم الله» مظلوم!
با وقوع جنگ جهاني دوم و پايان آن، ديكتاتوري بيست ساله رضاخاني درهم شكست و شرايط اجتماعي و سياسي ايران، آزاديهاي سياسي و فكري و فرهنگي خاصي را پديد آورد و لذا بعد از بيست سال اختناق و استبداد براي ملت ايران و بخصوص آزاديخواهان وعدالت طلبان ايران، فرصتي به دست آمد كه نفسي تازه كنند و بعد از سالها امكان آنرا پيدا كنند كه با استبداد و بخصوص استعمار كهن و ريشه دار امپراطوري بريتانيا كه سالهاي طولاني سلطه ي سياسي و فرهنگي و اقتصادي خود را بر ايران حاكم كرده بود، دست و پنجه نرم كنند.
هر چند تا سقوط «رضاخان» مهمترين مسئله براي ملت ايران حكومت استبدادي و لجام گسيخته پهلوي بود، ولي بعد ز شهريور 1320 و تبعيد شاه از ايران، استبداد چند قدم نشيني كرد و در نهايت در درجه دوم اهميت قرار گرفت و در مقابل، استعمار خارجي كه در آن سالها امپرياليسم انگلستان در رأس آن قرار داشت، به صورت دشمن اصلي و خطرناك تر درآمد. البته از سالهاي دور و نزديك، ايران مانند گوشت قرباني لقمه لقمه در حلقوم تمام كشورهاي بيگانه و استعماري مانند روسيه تزاري و بعداً شوروي، فرانسه، بلژيك، آلمان و … قرار داشت و هر قدرتمندي مي كوشيد كه از اين خوان يغما حداكثر بهره برداري سياسي و نظامي فرهنگي و اقتصادي را بكند، اما به طور مشخص از سالهاي سياه جنگهاي طولاني ايران و روس، دولت استعماري و متجاوز بريتانيا بدلايل مختلفي بيشترين سلطه اش را در ايران اعمال كرد و با كودتاي 1299«رضاخان» و تشكيل سلطنت پهلوي، اين سلطه به اوج خود رسيد و بدين ترتيب انگلستان داراي بيشترين منافع سياسي و اقتصادي و نظامي در ايران و به طور كلي در منطقه خليج فارس بود.
روشن است كه ايران بدلايل گوناگون سياسي و جغرافيائي و اقتصادي، هميشه مورد توجه قدرتهاي سلطه جوي غرب و شرق بود ـ و هست ـ اما از زماني كه طلاي سياه ـ نفت ـ در ايران شناخته و كشف گرديد و نفت مرغوف ايران مورد توجه قرار گرفت ايران و منطقه خليج فارس بيش از پيش ميدان رقابت قدرتهاي استعماري و صنعتي كه صنعت و تكنولوژي آنها نياز حياتي به اين مايع سياه و ارزشمند داشت، واقع شد. در پهنه ي رقابت استخراج و غارت نفت نيز انگلستان مانند ديگر پهنه ها و ميدانها برنده واقعي شد و با تشكيل پليس جنوب و انعقاد قرارداد استعماري«دارسي» غارت نفت ايران از سوي انگليس و ديگر شركاء غربي آغاز شد و سرانجام براي سرپوش گذاشتن روي اين استثمار آشكار «شركت نفت ايران و انگليس» تشكيل شد كه در واقع «شركت نفت انگليس» بود و فقط حق السكوتي به دربار و رجال سياسي خود فروخته ايران داده مي شد. با وجود اينكه «رضاخان» به دلايلي در اواخر حكومت خود گرايشي به دولت آلمان و فاشيسم هيتلري پيدا كرد و تا حدودي از ارباب سابق خود ـ انگليس ـ دور شد، ولي انگلستان همچنان مطلق العنان حاكم بود و كما في السابق «نفت» را باتمام امكانات و تلاش استخراج مي كرد.
بعد از شهريور 1320 كه سكوت بيست ساله شكسته شد و بر اثر آزاديهاي به دست آمده و بخصوص بر اثر افشاگريهايي كه از حكومت سياه و ذلت بار رضاخاني صورت گرفت، ملت ايران بيش از همه وقت از ماجراهاي پشت پرده سياست اطلاع پيدا كرد و دانست كه چگونه حكومت استبدادي پهلوي عامل اجراي سياستهاي استعمارگران و بويژه امپرياليسم بريتانيا بوده است. اينست كه از همان روزهاي اول بعد از رفتن رضاخان اين است كه از همان روزهاي اول بعد از رفتن رضاخان انعقاد و خشم و نفرت و اعتراض ملت ايران و آزاديخواهان كشور عليه سلطه ي انگليس و تجاوزات و غارتگريهاي بريتانياي نفت خوار آغاز شد و رفته رفته اين اعتراضها به فرياد و آواي يكپارچه ملت عليه منافع انگليس در ايران تبديل گشت. بخصوص حضور نظامي قواي متفقين و انگليس كه بعد از پايان جنگ نيز همچنان ايران را در اشغال خود داشتند، آتش خشم و اعتراض ملت را بيش از پيش شعله ور مي كرد.
جنگ پايان گرفت و رضاخان نيز وفت و قواي انگليس و ديگر شركاء از ايران رفتند اما سلطه و استعمار انگليس در ايران همچنان باقي ماند و لذا كينه و اعتراض ملت نيز همچنان باقي ماند و حتي رو به گشترش نهاد. گسترش روزافزون فرياد و اعتراضهاي ملت ايران عليه تجاوزات خارجي و بويژه انگليس در سالهاي 1329 و 30 فراگير شد و تمامي ملت را يكپارچه در برابر بريتانياي كبير قرار داد و اينگونه بود كه «نهضت ملي ايران» شكل گرفت.
«نهضت ملي» كه به بطور طبيعي از عمق ايمان و وجدان و آگاهي ملت ايران جوشيد فريادي بود كه پس از سالهاي طولاني ظلمت وسكوت از حلقوم مجروح ملت برخاست و شعارش را طرد استعمار خارجي و بطور مشخص طرد امپرياليسم قدرتمند انگليس اعلام كرد، اين شعار هر چند بطور آشكار و مشخص كاري باشاه و سلطنت نداشت و حتي شاه را به دليل اينكه ايراني است و پادشاهي مشروطه است وبايد لزوماً حافظ منافع ملي و ضد بيگانه باشد همگام و همسو با ملت معرفي مي كرد، اما روشن بود و همه مي دنستند كه اين مسئله اولاً به دليل اينكه استبداد دربار با عقب نشيني كه بعد از رضا خان داشته عملاً در مرحله دوم اهميت قرار گرفته و ثانياً با اين همه كاري به كار دربار نداشتن و يا او را همگام ملت دانستن جز تظاهر و شكل خارجي يك حقيقت اعلام نشده چيز ديگري نيست، چرا كه درست است كه پهلوي اول را انگلستان و متفقين بعد از جنگ جهاني اول به عنوان يك مهره سر كار آوردند و بعد از جنگ جهاني دوم هم به دليل گرايش به رقيب، بردند ولي پهلوي دوم را هم همانها ـ ولو با ظاهري قانوني ـ به قدرت رسانده اند و مگر مي شود عليه ولينعمت ناسپاسي كرد و همگام با ملت منافع دولت فخيمه! را به خطر انداخت؟ اين بود كه به گونه اي اجتناب ناپذير جنگيدن با انگلستان درگيري با شاه و دربار فاسد و رجال سياسي انگليسي مشرب را به دنبال آورد.
به هر حال، نهضت ملي در دو جبهه جنگش را آغاز كرد:
جبهه علني و باز در برابر بريتانيا و جبهه بسته و مخفي در برابر شاه و دربار و نوكران انگليس. اين نهضت آگاهانه و به جا مسئله نفت و ملي شدن اين سرمايه عظيم ملي را كه در واقع گلوگاه استعمار تلقي مي شد مطرح ساخت و خواستار قطع سلطه انگليس و برچيده شدن بساط « شركت نفت ايران وانگليس» در ايران گشت. در دوره شانزدهم مجلس شعار ملي شدن نفت بوسيله يك اقليت هفت هشت نفره شجاع به رهبري دكتر محمد مصدق مطرح و پي گيري شد و در خارج از مجلس نيز با رهبريهاي سياسي ـ مذهبي آيه الله كاشاني و شجاعتهاي فدائيان اسلام و نهضت ابعاد ملي و مردمي و اسلامي يافت. به قول «نيما» آب در خوابگه موچگان افتاد! انگليس برخود لرزيد و شاه و ايادي او نيز سخت تكان خوردند، اما در برابر يك ملت به پاخاسته و مصمم و رهبراني بيدار و مقاوم و متحد چه مي توانستند بكنند؟
بعد از يك سلسله تحولات و رويدادهاي بزرگ و كوچك ـ كه جاي شرح آنها نيست ـ سرانجام در روز 29 اسفند 1329 قانون ملي شدن صنعتن نفت در مجلس شوراي ملي به تصويب اكثريت نمايندگان رسيد. براي اجراي اين قانون در ارديبهشت 1330 دكتر مصدق كه نماينده ملجس و رئيس كميسيون ويژه نفت بود به نخست وزيري انتخاب گرديد. در حكومت مصدق با تدبيري كه انديشيده شد و بخصوص دفاع افشاگرانه اي كه هيئت ايراني به رياست دكتر مصدق در ديوان «لاهه» كرد، «هيئت مختلط نفت» كه تركيبي از نمايندگان دولت و مجلس بود به جنوب اعزام شد و مأموريت «خلع يد» را با موفقيت انجام داد و به هر حال انگليسي ها ايران را ترك كردند و «شركت نفت ايران و انگليس» تبديل به «شركت ملي نفت ايران» شد و بدين ترتيب پيروزي بزرگي نصيب ملت ايران در مصاف با استعمار خارجي گشت.
چنانكه قبلاً گفته شد و چند نهضت ملي ايران شعار اصلي اش را قطع سلطه بريتانيا از ايران و خلع يد از نفت ايران اعلام كرد، اما حقيقت امر اين است كه اين نهضت ابعاد گوناگون سياسي، اقتصادي، فرهنگي، و اسلامي داشت و لذا فقط در يك جبهه و در رابطه با يك مسئله خاص ـ يعني نفت نمي جنگيد، بلكه در جبهه وسيع درگيري و نبرد با تمامي قدرتها و انواع سلطه هاي خارجي و همچنين با شاه و دربار وابسته و ديگر مزدوران بيگانه هم مبارزه مي كرد و اين است كه نهضت ملي اثرات عميق سياسي و فكري و مذهبي در جامعه ايراني و در تمام اقشار باقي گذاشت و مهمتراز آن خاورميانه را به تكان آورد و سبب شد كه امواج مبارزات ملي تا دورترين نقاط خاورميانه و بخصوص جهان عرب كشيده شود. بيهوده نبود كه اعلاميه هاي آيه الله كاشاني در تمام جهان تحت سلطه طنين مي انداخت و نام دكتر مصدق «كلمه محبوب» زمان شده بود و ايران را با دكتر مصدق مي شناختند و هنگام بازگشت او از دادگاه لاهه در كشور مصر استقبال پرشوري از دكتر مصدق به عمل مي آيد و آن همه شور و شوق و احترام نثارش مي گردد!
در مورد نهضت ملي و تاريخي آن و حوادث آموزنده اين مقطع تاريخ كشور ما مسائل و مطالب فراواني است كه با همه تكرارها و گفتنيها هنوز ناگفته مانده اند و يا مبهم مطرح شده اند و حتي متأسفانه از همان زمان تا كنون عده اي مي كوشند كه «جاهلانه» و يا «مغرضانه» تحريفها و يك جانبه قضاوت كردنهاي فراواني در رابطه با تاريخ نهضت و علل شروع آن و پيروزي و انگيزه هاي شكست و وقوع كودتاي 28 مرداد عليه حكومت ملي و بخصوص رهبران آن صورت دهند، اما راستي به چه انگيزه؟ تاريخ را نبايد با حب و بغض و پيشداوريهاي جاهلانه مطرح ساخت كه اگر اينچنين شود جز اختلافات جديد و تضييع قهرمانان تاريخ و سرانجام اغفال و گمراهي مردم نتيجه اي ندارد و تازه مردم را هم براي هميشه فريب خواهد داد، بلكه تاريخ را فقط بايد از پشت عينك تحقيق و تحليل درست و منصفانه و بقصد تنبه و بيداري مردم و بهره برداري از تجربه هاي گذشتگان مطرح ساخت و لاغير.
در اين رابطه است كه در كمال تأسف مشاهده مي كنيم در سالهاي اخير نسبت به تاريخ نهضت ملي بي توجهي مي شود و به اين حادثه افتخارآفرين تاريخ معاصر بهاي لازم داده نمي شود و اگر هم گاهي به مناسبتي مطرح مي شود عمدتاً توأم با تحريف و مسخ حقايق روشن تاريخي است. راستي انصاف دهيم و عينك «كبود» را كنار بگذاريم نهضت ملي با همه ضعفها و قوتهايش، گامي بزرگ در جهت مبارزه با استعمار و سلطه اجانب و ضربه زدن به استبداد و عاملي نيرومند در جهت بيداري و آگاهي مردم و رشد احساسات عميق ملي و اسلامي در كشورما نبوده است؟ آيا واقعاً 29 اسفند را نمي توان «يوم الله» ناميد؟ درست است كه در آن روز نفت ملي شدن نفت فراتر از ظاهر مادي آن نبود؟ تازه اسلام و ارزشهاي اخلاقي و معنوي آن جداي از واقعيتهاي خارجي آن و بخصوص جداي از مصالح مردمي نيست كه اگر اين تفكيك را بپذيريم مبارزه با آمريكا، مبارزه با شاه، استقلال سياسي و اقتصادي، خودكفائي، حاكميت ملت ايران بر منابع خود ملي اند يا اسلامي؟ مادي اند يا معنوي؟ در اسلام ماده ومعني، دينا و آخرت، مصالح ملي و اسلامي از هم جدا نيستند. اين است كه من 29 اسفند را «يوم الله» مي دانم ولي چرا اين «يوم الله» مظلوم واقع شده اشت؟