پيام هاجر مرداد سال 60 شماره 16
تحليل وقايع روز «به بهانه شهادت دكتر شريعتي»
سياست صبر و انتظار
بسم الله الرحمن الرحيم
آيت الله طالقاني پس از سه هفته آزادي توطئه آميز ساواك موساد، مجدداً در ارتباط با 15 خرداد دستگير شد. در 29 خرداد 42 تمام سران جبهة ملي را از زندان قصر به قزل قلعه بردند تا با خيال راحت بتوانند با آنان مذاكره كنند. با اينكه آقايان مهندس بازرگان و دكتر سحابي را هم به قزل قلعه منتقل كرده بودن ولي چون مي دانستند اهل مذاكره نيستند و روحانيت مبارز و در رأس آن امام خميني را كه گرفتار و در بند بود نمي فروشند كه در برابر عافيت بخرند، هيچ سخني با آنان نداشتند و نگفتند.
بعد از راحت شدن از مذاكره با جبهة ملي و سازشي كه يك طرف آن سياست صبر و انتظار ومبارزه نكردن و چوب لاي چرخ سياست آمريكا نگذاشتن از سوي جبهة ملي بود، و طرف ديگرش مزاحم آقايان نشدن و حتي برخي از جوانان را در كابينه منصور وهويدا تا سطح معاون وزير راه دادن و از سوي ساواك، به محاكمة طيب و حاج اسماعيل رضايي ودوستانش از مومنان ميدان و طرفداران امام خميني پرداخت و جريمه هاي سنگيني بر ايشان در نظر گرفت كه چشم زهري از مسلمانان مبارزان مسلمان گرفته باشد. در اين مدت پرونده اي براي نهضت آزادي ساختند و پس از ختم دادگاه طيب به محاكمة رهبران و اعضاي نهضت آزادي دست زدند. در سراسر محاكمات كه هر دو دادگاه حدود 110 جلسه چهار ساعته و با فاصله بين دو دادگاه نزديك به هشت ماه طول كشيد، رژيم امريكايي اسرائيلي اصرار داشت به متهمان مفهماند كه اگر شما هم به شاه و آمريكا و اسرائيل كاري نداشته باشيد و در چهار چوب قانون اساسي تنها به نخست وزير وزراء انتقاد آرام بكنيد، از روحانيت و دين طرفداري نكنيد و كاري به برنامه هاي ظاهراً مترقي (!) انقلاب سياه نداشته باشيد شما هم مي توانيد در كنج عافيت خود به تأليف وترجمه هاي علمي (!!) و فعاليت در شركتهاي مقاطعه كاري و تدريس دانش محض در دانشگاه و مسافرت تفريحي يا علمي يا تجارتي به خارج از كشور بپردازيد و ما هم به كار خود ادامه دهيم و متهمان اصرار داشتند به تمايندگان رژيم تفهيم كنند به خصوص كه محاكمات ضبط مي شد و پس از بررسي رئيس ساواك و دادستاني ارتش و لابد مشاوران آمريكايي يا اسرئيلي، خلاصه و لب مطلب براي محمد رضاي معدوم فرستاده مي شد مي خواستند تفهيم كنند كه مسأله مبارزة رفرميستي و اصلاحات ارضي و آزادي زن نيست، مسأله سلطنت مطرح است و مردم. مردم خواستار حفظ دين خود و رهبران ديني خود مي باشند وهر مانعي بر سر راه تداوم دين و تعاليم قران ببينند به هر طريقي شده از پيش پا بر مي دارند دفاعيات آقاي مهندس بازرگان كه 90 درصد آن درباره سلطنت را دادگاه ( به رياست قره باغي فراري) نتوانست تحمل كند و از بيان آن جلوگيري كرد چند بار منتشر شده است و شاهدي است صادق بر اين مدعا.
عوامل مبارزات مسلحانه
به هر حال، قام ديني و مردمي 15 خرداد و نهضت آزادي وسپس اعدام انقلابي منصور به وسيلة حزب ملل اسلامي و گرفتار شدن 55 نفر از آنان درابتداي كار، از يك طرف، و به خواب رفتن جمعيتها و احزاب رفرميستي و عافيت طلب و يا احزاب چپي كه از طريق تحليل علمي (!) و روشنفكرانه به اين نتيجه رسيده بودند كه نبايد با رژيم مبارزه مسلحانه كرد و حتي با او همكاري فكري وفني هم داشت، از طرف ديگر، و اوج گرفتن برنامه هاي آمريكايي و باد در پوست رژيم وابسته انداختن و آن را به جشن 25 سال سلطنت و تاج گذاري و 2500سال سلطنت كشاندن، از طرف سوم، و سياست دروازه هاي باز دستگاه به روي امريكا و اروپاي غربي و شوروي و عوامل آنها، و به خصوص بعد از جنگ 1967 و مبارزات مسلحانة امريكاي لاتين به دنبال موفقيت كوبا، مبارزات مسلحانة افريقاي در بند پس از انقلاب و استقلال الجزاير و ايرلند و يونان در اروپا و شكست مبارزات التقاطي ومسالمت آميز سوكار نو و مسلط شدن نظاميان آمريكايي در اندونزي و مرگ نهرو در هند و اوج گرفتن جنگ ضد امپرياليستي ويتنام، به عنوان عامل پنجم سبب تجلي وتحقق ارادة تغيير ناپذير و سنت حتمي الله گشته، قدرت شناخت دشمن وارزيابي واقعي امكانات دوست به مجاهدين في سبيل الله داد و مبارزة مسلحانه پي ريزي شد.
در همان روزهايي كه يأس و خستگي واماندگي و ترس بر روشنفكران وابسته و چپ نما مستولي شد و قدرت ساواك و سيا و موساد چشمشان را پر كرد و نيكخواه و لاشائي و برخي ديگر از دوستانش را به توبه نامه نوشتن و فروختن خود به دستگاه وساختن و آزاد شدن و در رأس برنامة جوانان تلوزيون قرار گرفتن واداشت، سرمايه گذاري بي حساب و ضد مردمي آمريكائيان و ژاپني ها و اروپائيان هم مبارزي چون سيد محمد رضا سعيدي را به اعلاميه دادن و اعتراض كردن و رسوا ساختن دستگاه و افشاگري بر انگيخت و تا پاي جان بر سر آن ايستاد و در راه احياي دين جدش زير شكنجه در قزل قلعه جان داد.
در اواخر سال 49 در سياهكل و در سال 50 در تهران و جاهاي ديگر گلوله هاي مبارزان مسلح و مجاهدين مسلمان شبستان آرام رژيم آمريكايي را در هم ريخت. امام هم در نجف به بيدارساختن مسلمانان و افشاگري عليه رژيم همچنان مشغول بود و اعلاميه ها عمدتاً از طريق دانشجويان مسلمان امريكا و اروپا به ايران مي رسيد و نور اميدي در دلهاي مومنين مي پراكند.
دكتر علي شريعتي با سخنرانيهايي از قبيل : شهادت، امت و امامت، انتظار مذهب اعتراض تشيع سرخ، بينش تاريخي شيعه، فلسفه تاريخ در اسلام، بار ديگر ابوذر، بازگشت به خويشتن ، تمدن وتجدد و بسياري ديگر از سخنان دويست گانة خود در عرض سه چهار سال ( عمدتاً از 1348 تا 1352 ) در هرجا تريبوني مي يافت، به تبليغ مسلحانه پرداخت، روحانيت اصيل و واقعي را از متوليان دين و مدعيان مذهب و دكانداران باز شناساند و بينشي به مردم مسلمان حق طلب ايران داد كه از هابيل تا آخرالزمان هميشه حق در برابر باطل ايستاده است. باطل هرگز به خواست خود از ميدان بيرون نمي رود و درهر عصري روشي متناسب با وضعيت دشمن را بايد در پيش داشت. «هر امامي و هر رهبري شكل مبارزه اي كه انتخاب مي كند شكلي نيست كه بر اساس ذوق و سليقه و انتخاب شخص خودش، تعيين شده باشد، شكل مبارزه را بر اساس شرايط واوضاع و ارزيابي قدرتها و جبهه گيري دشمن انتخاب مي كند»
تدابير امپرياليسم در برابر انقلاب اسلامي
اين روشنگريها بهترين تغذية مبارزان مسلح بود. دستگاه طاغوتي و در ظلمت ظلم گرفتار آمده، به امريكا روي آورده و به خلق پشت كرده، از اين جريان
سه گانة روحانيت، شريعتي، مجاهدين به وحشتي شديد دچار شد و پس از قلع و قمع نظامي و نتيجة عكس گرفتن، هلمز رئيس سازمان سيا را به ايران اعزام كرد تا به تحليل زيبا و عميق شهيد حاج مهدي عراقي با يك برنامة سه شاخه نظامي، مالي، عقيدتي به خلع سلاح و سركوبي مجاهدين مسلمان بپردازد. با سركوبي و طرح مسأله ماركسيسم اسلامي و تاترهاي ديگر و ايجاد بدبيني ميان مجاهدين و روحانيون پشتيبان و طرفدار آنان و تبديل اين بدبيني به خصومت شديد و موضع گيريههاي ناصالح بعضي از افراد در هردو طرف و بازيهاي شهرام و بهرام و سپس تغيير موضع فرصت طلبان چپ نما و خائن به آرمان مسلمانان و ساده انديشي و غيره، برنامة هلمز قرين موفقيت شد، لذا وقتي مشيت پروردگار و سنت الله انقلاب اسلامي ايران را به رهبري امام خميني و با بسيج يك پارچه و بيرنگ وبودن وابستگي سازماني و حزبي به اوج رسانيد، گروها و احزاب وسازمانها، چه آنها كه از سال 42 به بعد سر در آخور رژيم داشتند و در لاك غنوده بودند و چه آنها كه پيوسته دست از فعاليت نكشيده بودند و چه آنها كه از روي فرصت طلبي بوي كباب به مشامشان خورده بود و تازه به فكر مبارزه افتاده بودند و با انداختن موشي در ديگ حاجي خود را شريك دانستند، چه آنها كه تا آخرين لحظات پيروزي انقلاب با دخالت در امور سياسي مخالف بودند و امام را مرجع تقليد نمي دانستند و تنها كتابهاي چاپ لجنة امري و ممهور به مهر محفل سرگرم بودند، چه سازمانها و جمعيت هاي داخل كشور، چه آنها كه از زندان آزاد شدند، چه چپ و چه راست و چه مذهبي، چه راست آمريكايي يا انگليسي و چه چپ شوروي يا چيني يا كوبائي يا آلباني يا روماني، هيچيك در خط كامل امام و امت نبودند. بعضي ها دور و دورتر و برخي از انها نزديك و نزديك تر از آن خط قرار داشتند، بعضي ها متقاطع بودند، برخيها در جهتي متخالف با 180 درجه اختلاف سير مي كردند و بعضي ها هم به موازات يا زيكزاگ يا منكسر حركت مي كردند. از اين رو با وجود هم جهتي عموم يا اغلب خطها پيش از پيروزي انقلاب عليه شاه و آمريكا، مي بينيم كه پس از پيروزي انقلاب عليه شاه و آمريكا، مي بينيم كه پس از پيروزي به طور طبيعي و قابل انتظار همة آنها به خود باز مي گردند ومسائل خود را مطرح مي كنند، حتي افراد هم به منيت خويش و نظر شخصي روي مي آورند. و هر كس كه با چند نفر ديگر خود را هم آواز مي بيند، اگر در درون تشكيلاتي نيست، حزبي تأسيس مي كند يا لااقل روزنامه اي راه مي اندازد وعده اي را دور خود جمع مي كند.
موضع گيري شخصي و گروهي
افكار، ايده ها، پيشنهادها، راه حلهاي عملي، برنامه ها، مخالفتها، موافقتها جنبة درون سازماني وتشكيلاتي و گروهي و خصوصي و حتي فردي به خود گرفت. فاصله ها به وجود آمد، وحدت ها به تفرقه كشيد، وارثها درطمع تقسيم غنائم به جنب جوش افتادند، فرصت طلبها خود را شريك قديمي تلقي كردند و در لاك غنوده ها خود را صاحب حق و درك و فهم اصلي دانستند، متوليان به تزيين امام زاده پرداختند و هر كس به گونه اي پيش آمد.
دوچيز فراموش شد:
نخست امت مسلمان و تودة مردم كه شهيد داده بودند و انقلاب كرده بودند و هيچ توقع و انتظاري هم نداشتند. ملت از طرف همة احزاب و گروه ها نه صاحب حق شناخته مي شدند و نه داراي درك و شعور و فهمي، بلكه بايد به دنبال بايد به دنبال آنها راه مي افتادند و اطاعت مي كردند.
دوم چيزي كه فراموش شود دشمن مشترك همة افراد پيش از انقلاب در صحنه بود. دشمن را بيرون رفته و كم اهميت به شمار آوردند وخردك نگريستندش وخود بدون توجه به واقعيتها، بدون شناخت موقعيتي، بدون توجه به مصالح انقلاب وخواست مردم، و گروههاي اسلامي بدون توجه به وظيفة سنگيني كه از جهت رسالت اسلامي در برابر نسلهاي آينده و شهيدان و پيام آوران گذشته و مستضعفان جهان بر دوش آنان قرار دارد، در چهارچوب تنگ سازماني و با ديدي انحصارطلبانه ودگم به شعار دادن افتادند، گروههاي از خارج آمده اختلافات كنفدراسيوني وانجمني و حزبي آمريكا و اروپا و خاور ميانه را عيناً به داخل ايران كشانيدند و گروههاي از زندان آزاد شده همان جوي را در بيرون حاكم دانستند و كردند كه در چار ديواري تنگ و اعصاب خردكن و ساواك آفريدة زندان بر آنان حاكم بود و گروههاي خارج از زندان، از اصيل و سابقه دارش گرفته تا فرصت طلب و قارچيش همه و همه به خود نگريستند و غير خود را كه امت مسلمان تغيير يافته و اتقلاب كردة ايران بود و در برابر خود دشمن مكار و حيله گر و در كمين خارجي را ناديده گرفتند. به تهمت و افترا و دروغ و جو سازي وشايعه پراكني و شعارهاي بي محتوي دست زدند، حدود دويست نشريه به راه انداختند و با راهپيمايي ها وميتينگها و حتي جنگهاي مسلحانه در كردستان وتركمن صحرا و خوزستان و تشكيل گروههاي مسلح و ستادهاي سنگر بندي شده، كردند آنچه را نبايد بكنند.
عملكرد هاي بي برنامه و هدف
دولت موقت و شوراي انقلاب هر دو گروه نه بينش انقلابي متناسبي با آنچه ملت ايران به دست آورده بود داشتند و نه برنامة دراز مدت و ميان مدت و كوتاه مدت كه جبران كمبودهاي انقلابيشان را بكند، درنتيجه بر خالف اتهامات رايج كه مي گويند اينان با امريكا ساختند، هيچيك از اعضاي دولت موقت و هيچيك از اعضاي شوراي انقلاب نه تمايل به امريكا داشتند و نه اهل سازش با امريكا بودند، بلكه نابسامانيهاي گروهي فوق الذكر و هرج و مرج هاي مسلحانه و غير مسلحانه از يك طرف و نداشتن بينش و برنامه از طرف ديگر آنها را به روز مرگي وندانم كاري و خنثي كردن اتهامات و توطئه ها مشغول بساخت و دشمن را تشويق كرد كه هر چه بيشتر طمع در اين كشور بدوزد و اگر روزهاي اول بهمن اكتفا مي كرد و راضي بود كه مردم ايران عليه او نجنگند، در روزهاي آخر ادعاي غرامت و خسارت هم مي كرد.
فتح جاسوسخانه
جوانان متعهد و به عصيان آمده ازاين عملكردها، بر خلاف تمام قوانين بين المللي سفارتخانة آمريكا را تصرف كردند همان طور كه انتظار مي رفت معلوم شد جاسوسخانه اي است در قلب تهران براي رهبري توطئه هاي دشمنان خارجي وضد انقلاب داخلي . و اين اقدام في نفسه يك انقلاب نبود، بلكه هشداري بود به ملت، به گروهها، به دشمنان خارجي ، عوامل داخلي آنها و به همة دوستان. از اين ميان فقط ملت، آن تودة ناوابسته اش داشت و توجه كرد، ولي گروهها آنرا وسيله اي ديدند براي تطهير خود و رسوا كردن رقيب. وقتي گروههاي چپ و راست در جاسوسخانه يا در جاي ديگر شعار مي دادند: « دانشجوي خط امام افشا كن افشا كن !!!» دانشجوي خط امام افشا كن افشا كن » دردل خود مي گفتند مبادا اسرار وابستگي مرا، بلكه مخالف سياسي «من» را افشا كن.
به هر حال اين جريان مي توانست نتايج بسيار بهتري براي ملت ايران وهمة مستضعفان جهان و ملل در بند و تحت ستم امپرياليسم امريكا به بار آورد، ولي دخالت احزاب و گروهها و افراد و «من» ها نگذاشت مسير طبيعي خود را طي كند، مجلس هم نتوانست تصميم شايسته اي در اين باره اتخاذ كند و دولت هم همان تصميم نسبتاً خوب مجلس را آنچنان كه بايد اجرا نكرد.
نقش نهادهاي انقلابي
به هر حال جريانهاي گوناگون نگذاشت كه انقلاب ملت مسلمان ايران راه طبيعي و رو به رشد خود را ادامه دهد، سنگ اندازيها به اندازه اي زياد و شديد است كه پيوسته ملت بايد سر خود را به كناري بكشد تا به سرش نخورد.
جهادسازندگي، بي هيچ وابستگي و رنگي شروع شد، حال هم عموماً مجاهدين سازنده بودن هيچ چشمداشتي، تنها در راه خدا و در خدمت خلق مستضعف به كار خود ادامه مي دهند، و لذا هر كوششي از طرف هر حزب وسازمان و شخص وفردي براي و ابسته كردن جهاد و جهت سياسي دادن بدان انجام بگيرد خيانت به خلق مستضعف است. سپاه پاسداران ، كميته هاي انقلاب، انجمنهاي اسلامي، و همة بنيادهاي انقلابي نيز به همين منوال بايد باشد.
انقلاب فرهنگي به منظور ايجاد انقلابي در آموزش دانشگاهها، به منظوري مقدس شروع شد و ضروري و اجتناب ناپذير بود. باز مي بينيم كه تنها گروه ها هستند كه موضع گيريهاي موافق و مخالف آنها همه به منظور هاي خاص و از مبناي گروه گرائي و فرصت طلبي است. واكنش تودة مردم، چه آنها كه فرزند دانشگاهي داشتند و چه آنان كه نداشتند، همه مخلصانه و با آرزوي توفيق براي انقلابيون فرهنگي بود اما متأسفانه همان موضع گيريهاي گروهي طرفين موافق و مخالف در دانشگاهها و در ستاد انقلاب فرهنگي و دربيرون دانشگاهها همه باعث كندي كار و عدم موفقيت آن تا امروز بود وهست، و تا وقتي كه در مسير درست خود يعني در جهت خواست خالص و بي پيراية توده ها به منظور رسيدن به هدف مقدس انقلاب نيفتد به نتيجه نخواهد رسيد.
گرايشها در ارگانها رسمي
ارگانهاي رسمي كشورهم به همين شكل است. مردم ما بدون اينكه در حزب و سازماني متشكل شده باشند و تعليمات حزبي ديده باشند و بدون هيچ تحليل علمي و فرمول سياسي و حسابگري روشنفكرانه و اتكاء به قدرتها يا ابرقدرتها، تنها به اتكاء خدا با شناختي فطري و الهي و در پشت سر رهبري الهي و طبيعي و جوششي نه تحميلي و نه انتخابي به راه افتاد و نتيجه اي هم رسيد. لذا ارگانهاي رسمي و انقلابيش همه بايد همين خصوصيت را داشته باشند و به همين شكل به راه بيفتند. دولت به معني حقوقي آن، يعني سرتا پاي قوة مجريه و دستگاه قضايي بايد از هر نوع گروه گرايي و چارچوب حزبي و تشكيلات خاصي بدور باشد،
اگر چه از احزاب و سازمانها در آنها عضو باشند، البته اگر نباشند بهتر است. حتي قوة مقننه يعني مجلس هم بايد از هر نوع وابستگي آزاد باشد، ولي نمي توان عضويت دسته ها و احزاب و سازمانها و گروهها و گرايشهاي سياسي مختلف را در مجلس ممنوع كرد، البته اين گرايشها بايد كاملاً در چارچوب اهداف جمهوري اسلامي و خواست نا وابستة توده هاي ميليوني مردم باشد، نه در خدمت گروه ها و اكثريت واقليت خاص و نشاندار و چون متاسفانه هيچ يك از ارگانهاي رسمي به طور كامل چنين عمل نمي كنند، به تبع آن اوضاع اجتماعي و خارجي ما هم در گودال بي انتها و كور گروه گرائيها، شخص پرستيها، اخلاق غير اسلامي، روشهاي طاغوتي وهمان شيوه هاي كه عليه آنها شعار مي دهيم فرو افتاده است.
حزب الله چيست و چه بايد باشد؟
حزب الله كلمة مقدسي است، هم جهت خدائي و بيرنگي و غير وابستگي را نشان مي دهد و هم روش و شيوه اي از آن انتظار مي رود كه همگي انتظار داريم و آرزومنديم، اما با كمال تأسف افراد فرصت طلب، ناصالح، عقده دار و ضد انقلاب چماق يا قمه يا كارد يا حربة ديگري به دست گرفته در صف حزب الله وارد مي شوند تا هم چهرة انقلاب را لكه دار كنند و طعمة تبليغاتي خوبي براي ضد انقلاب فراهم سازند و هم خواست پليد و كور و شخصي خود را تأمين كنند.
حزب الله بايد به تناسب نام آن از پاكترين، دقيق ترين، فهميده ترين، و سنجيده ترين افراد تشكيل شده باشد . از نفوذ فرصت طلبان و ناصالحان و عقده داران به شدت جلوگيري شود و نگذارند اين نام مقدس ملكوك گردد. درست است كه بسيج حزب الله يعني به ميدان آمدن و بسيج شدن تودة مردم، اما تودة مردم در مجموع جهت و مسير انقلاب را گم نمي كنند و به بيراهه نمي روند. مردم در تشييع جنازة سردار شهيد اسلام چمران فرياد مي زدند. « چمران حزب اللهي پيش خداست امروز» . اشاره بدان است كه عمل وطرز تفكر و بينش چمران حزب اللهي بود ونمونة بسيار خوبي بود براي تعريف حزب الله، يك نمونه واسوه و الگو از صد تعريف مسأله را روشن تر مي كند. اما متأسفانه دراين چند روز اخير حركتهاي به نام حزب الله ديده شده است كه شايان اين نام نيست و هشداريست به حزب الله كه نگذارند و سيلة سوء استفادة مغرضان وضد انقلابيون قرار بگيرند . از حمله ايست كه در روز 29 خرداد به منزل دكتر شريعتي صورت گرفت . هر سخني كه در آن خانه گفته شده باشد و هر مقاله اي در آن خانة در بسته خوانده باشد، حرمت دكتر شريعتي كه به اعتراف همة مسؤلان كنوني كشور معلم انقلاب و آموزگار شهادت است حقي بزرگ بر گردن اين مردم دارد، حرمت استاد شريعتي معلم ومفسر پير قرآن و نهج البلاغه اقتضاي آن را داشت كه به خانه حمله نبرند و افراد موجود در آن خانه به خصوص دختر و پسر شريعتي را به شديد ترين وجه به باد حمله و كتك و دشنام نگيرند و شخصي را كه در بالكن نماز مي خوانده به پائين پرت نكنند و دختران پاسدار با شلاق و ژ 3 به جان زنان و دختران نيفتند. اين نوشته گله نيست، شكايت نيست، هشداري است به حزب الله، به سپاه پاسداران، به پاسداران كميته، به وزارت كشور، به پليس جمهوري اسلامي، به همة مسئولان اجرائي و انتظامي كه اجازه ندهند ارزشها و بنياد هاي اصيل انقلاب و پايه هاي جمهوري اسلامي را به نام اسلام و به نام حزب الله به بهانه طرفداري از امام و مردم مورد تعرض وحمله وهجوم قرار دهند. اجازه ندهند كه دشمنان انقلاب در خارج و ضد انقلاب در داخل وسست عنصران و ناتوانان بهانه به دست آرند و از كاه كوهي سازند.
غوغائيان كنترل بردار نيستند.
امير المومنين علي (ع) حركت كور وبي هدف و آميخته ومبهم را «غوغا» مي نامد، غوغا يعني حركت عده اي افراد پر سر و صدا و توخالي كه خود هم نمي داند چه مي كند و براي چه انجام مي دهد.
نمونه ديگري از سوء استفادة افراد فرصت طلب از نام حزب الله، حملة نيمه شب يكشنبة گذشته به دفتر روزنامة امت و جنبش مسلمانان مبارز است. كه چند دستگاه موتور سيكلت و ماشين تحرير و وسائل دفتري ديگر به سرقت مي برند. و از گفتگوهايشان پيدا بوده است كه نمي دانستند به كجا حمله كرده اند و تلفني هدايت مي شده اند. حزب الله مبرا تر از آن است كه به دزدي و غارت و تجارت آلوده شود. پس معلوم مي شود كه ضد انقلاب از فرصت سوء استفاده كرده است. اگر اين حركت مردمي و خالصانه كنترل نشود و آگاهانه انجام نگيرد به جايي مي رسد كه كنترل آن از دست گرداندگانش و حتي خود افراد بيرون مي رود.
همه عبرت گيرند و مغرور نشوند
از سرنوشت بني صدر همة مسؤلان مقامات و افراد و اشخاص و گروه ها و احزاب و سازمانها بايد درس بگيرند. زيرا مجازات بني صدر يك مجازات طبيعي بود كه به دست مردم آن را ديد، لذا هيچ يك از مخالفانش نبايد مغرور شوند و فكر كنند از خطر منيت زدن و خود محور بيني مصون هستند، زيرا همين غفلت و اطمينان بي قيد وشرط خود مقدمة اي است براي رسيدن به اوج خود پرستي و از همان جا با سر به زمين خوردن « اعوذ بالله من همزات الشياطين»
اگر اين دور و تسلسل ادامه پيدا كند مسائل شخصي جانشين مصالح كلي واصلي انقلاب گردد چنان حق و باطل با يكديگر مشتبه مي شود و امور در هم آميخته و نابسامان مي گردد كه تشخيص راه درست بر نيكان و بدان هر دو مشكل مي گردد.
پس تا بدان حد نرسيده ايم بدين سفارش پيغمبر اكرم (ص) متوسل شويم كه فرمود: « اذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقران» همين كه آشوبهاي كور و بي هدف همچون پاره هاي انبوه شب تيره بر شما چنان تيره شد كه حق و باطل برايتان در هم آميخت و يك لباس پوشيدند، چاره اي نداريد جز اينكه به قران پناه بريد .
اگر خداي نخواسته فتنه و آشوب بر جامعه ما چيره شد و برادران به جان يكديگر افتادند راه بيرون آمدن از اين ورطه بسيار مشكلتر از نجات يافتن از استبداد و استعمار گذشته است.
تروريسم وضد تروريسم كور دچار مي شود. بمب گذاري، وتخريب، آدمكشي، و ارعاب به هر شكل آن عليه مردم محكوم است و هرگز به جايي نمي رسد. ريختن خون بي گناهان به هر شكل و به هر منظور شوم است و دامن تروريستها و خرابكاران را خواهد گرفت و آنها را در دنيا و آخرت رسوا و دچار عذاب خواهد كرد. جلوگيري از آن هم به سخت گيريهاي بي مورد و شدت عمل انتقامجويانه امكان پذير نيست. همان گونه كه سهل انگاري در برابر ضد انقلاب نشان بي تدبيري است، شدت عمل انتقامجويانه و واكنشهاي كينه توزانه و اقدامات مغرضانه هم بي تدبيري را نشان مي دهد، و فتنه و آشوب را شديد تر مي سازد و تشخيص راه صحيح را مشكل تر مي كند و نقلاب را به بيراهه و به واكنش و اقدامات تدافعي مي كشاند.
ما امروز دشمني غدار و مكار وقدرتمند و توطئه گر چون امپرياليسم جهانخوار در برابر داريم. عوامل آن در داخل متعدد است حتي خود ما هم ممكن است از عوامل آن شويم . اگر توجه به هدف و مسير و شرايط و اوضاع داخلي وخارجي نداشته باشيم. جامعة انقلابي ما در حال حاضر نمي تواند جنگ داخلي اختلافات شخصي، گروه گرائيها، سازمان پرستيها، حزب مداريها، و زور مداريها را تحمل كند.
پس بياييم همة اين محور ها را به كناري نهيم و به گرد يك محور يعني قطب نگه دارنده اين مردم كه كسي جز رهبر نيست گرد بيائيم و از مسيري جز مسير امت نگذريم و وسيله اي جز قانون براي اعمال قدرت به كار نبريم و در هر حال به خدا توجه داشته باشيم تا ان شاء الله به موفقيتهاي منظور برسيم .