اعظم طالقانی

پيام هاجر شماره 15 تير 60

پيام هاجر شماره 15 تير 60

تحليل وقايع روز به بهانه شهادت دكتر شريعتي

تروريسم و ضد تروريسم هيچيك به هدف نمي رسد

و اين حادثه و فاجعه بهانه ايست براي تحليل زير از اين حركت و از اين موضع گيريها.

 

دكتر آيزنهاور و استقبال از آن

در شب 29 مرداد 1332 ايدن نخست وزير انگليس بعد از مدتها دلهره و تشويش و توطئه گري، با خاطري آسوده سر به بالين عافيت گذاشت، آيزنهاور فصل تازه اي از دخالت و تجاوز امپرياليسم امريكا در جهان سوم را گشود، تنها عدة معدودي از فرزندان ايران، بيشتر از روي درد دين، نهضت مقاومت ملي را در برابر امريكا و انگليس و دربار و حكومت ژنرال زاهدي و كساني كه دست سازش به او دادند به وجود آوردند. دارها برپا كردند و مخالفين را به چوبة دار بستند، زندانها ساختند و «نه» گويان را از دانشگاه و بازار و كارخانه بيرون آورده به زندان انداختند. «ابوهريره ها و ابوموسي ها آشكارا به بيعت ظلم و كفر در آمده اند … و به نشانة نياز و ذلت به دامن يزيد آويختند و ساية شمشير امنيت سرخ را از خراسان تا دمشق گسترده و قتل عام ها، شكست ها، خيانت ها و فرارها و يأس هاي سياه، بر سراسر امپراتوري، مرگ ريخته و نفسها در سينه ها حبس كرده است…»دار ها برچيده خونها شسته اند.

سال 1339 است، آيزنهاور دكتريني ارائه مي دهد مبني بر ايجاد كمربند دفاعي گرداگرد شوروي. آنان كه در ايران كه در ايران حتي به نهضت مقاومت ملي هم نپيوستند و در كنج عافيت غنودند و پيوسته منتظر ظهور تضادهاي دو ابر قدرت هستند تا از اين نمد كلاهي هم نصيب آنان شود. فوري به نداي آيزنهاور لبيك مي گويند و به طمع رسيدن به قدرت در زير ساية سلطنت مشروطه وابسطه به امپرياليسم آمريكا حاضر مي شوند كه در ميتينگ معروف جلاليه از نفت و از دكتر مصدق اسمي نبرند، مبادا آمريكا ناراحت شود و به مهرة ديگري پناه ببرد.

ام جواني انگليس زده كه ده سال پيش از آن نامش در خانة سدان يافت شده بود، هنوز راضي نمي شود كه امپرياليسم جوان آمريكا ميراث خوار استعمار كهنه كار انگلستان شود، و علي رغم برنامه ريزان ميتينگ، از نفت و از مصدق ياد مي كند ، و حال آنكه خواهان هيچ يك نيست و هر دو را وسيلة به قدرت رسيدن خودش و گروهش قرار مي دهد. انگلستان و در بار دشمني ريشه اي با دكتر مصدق را مانع مهمي بر سر راه برنامه هاي جديد خود مي داند. ولي حماقت جبهة ملي و شاپور بختيار و باند مشهور گردانندة جبهة ملي باعث مي شود كه از هر دو يار باز بمانند.

و دو ماه پيش از آن هم ماهيت خويش را نشان داده ، با اصرار آيه الله طالقاني و استاد مهندس بازرگان براي برگزاري مراسم در گذشت مرحوم آيت الله بروجردي هيچ موافقت نكردند و ثابت كردند كه نه به دين توجه دارند و يه به ملت مسلمان ايران.

افشا شدن ماهيت بيدينان

حضرات فوق الذكر در ان روزها، يعني در سال 39 و حوالي نوروز سال 40 جناح مذهبي جبهه ملي به حساب مي آمدند، ولي به علت بي توجهي گردانندگان اصلي جبهه به مذهب، خود به فكر تأسيس جمعيتي با ايدئولوژي اسلام افتادند و بالاخره در ارديبهشت ما 1340 تأسيس نهضت آزادي ايران را اعلام داشتند و از جبهة ملي خواستند نهضت را به عنوان يكي از احزاب متشكلة جبهه بپذيرد. اما گردانندگان نپذيرفتند، به ظاهر دليل مي آوردند كه افراد تند رو و ضد جبهه اي درنهضت هست.

و در باطن از داشتن يك جناح مترقي مذهبي كه امكان داشت بيشتر جوانان را به خود جلب كند و با داشتن پشتوانة مذهب، روحانيت و در نتيجه تودة مردم را هم درپشت سر داشته باشد، سخت ناراحت بودند. و بدين وسيله ثابت كردند كه به مذهب اعتنايي ندارند، ملت را به حساب نمي آورند و حتي جبهه هم نيستند، بلكه يك باند هستند وملغمه اي از ملي گرائي، برخي از افراد ملي ( به معني واقعي و طرفدار ملت) عده اي وابسته به آمريكا، به انگليس و حتي بعضاً به شوروي. در اين ميان در جناح دانشجويي و گاه كارگري افراد صادق ومومن ومتعهدي بودند كه تنها به مبارزه با استبداد و ستعمار مشغول بودند.

قيام روحانيت متعهد

در كنگرة سال 41 چه گذشت، در برابر شاه و دكتر اميني و امريكا چه موضعي گرفتند و مردم چه نظري داشتند، خود مثنوي هفتاد من كاغذ شود كه بماند براي مجال ديگري.

آنچه قابل ذكر است و حادثة بسيار مهمي در تاريخ مبارزات سياسي – عقيدتي ايران به شمار مي آيد نهضت روحانيت است كه در سال 1341 به رهبري امام خميني آغاز شد.

اين پديدة جديد، آمريكا ودر بار و جناحهاي مبارز آن چناني را نخست به تمسخر و كم بها دادن و بي اعتنايي و سپس به تعجب و وحشت و نزديكتر گرديدن به يكديگر و توطئه و نقشه واداشت و جناح مبارز مذهبي، انجمنهاي اسلامي مخصوصاً دانشجويان، و تودة معتقد مردم را اميدوار و گرم كرد و به ميدان كشانيد. اعلاميه هاي امام خميني و ساير مراجع مرتب پخش مي شد، و پادوهاي امريكا و تحليلگران به شيوة علمي روحانيت را مرتجع، طرفدار زميندار و مخالف آزادي زن و اصلاحات ارضي مي خواندند. علاوه بر اينكه حقانيت و عمق مبارزة ضد ارتجاعي و ضد امپرياليستي روحانيت مبارز روز به روز براي تودة نا وابسته و معتقد بيشتر روشن مي شد، با يك ابتكار مخلصانه ، نهبضت آزادي ايران به شرح و توضيح اين اعلاميه ها و نشان دادن مغز حقيقي آنها مي پرداخت و البته دشنام و اتهامات روزنامه هاي وابسته به دستگاه را هم به جان مي خريد اعضاي انجنهاي اسلامي دانشجويان و دانشجوهاي عضو نهضت آزادي ايران با ذوق و شوق تمام به قم مي رفتند و مراتب مسرت و اميد و افتخار خود را نسبت به آغاز شدن مبارزة روحانيت مبارز و متعهد، به محضر امام امت و ساير مراجع اعلام مي داشتند اين دسته از افراد ديگرخوب مي دانستند كه جبهة ملي در جهت خواست آنان حركت نمي كند، و اصولاً نه تنها حركت نمي كند بلكه مانع حركت هم هست و آمريكا در بار هم دوست و دشمن خود را شناخته بودند در 15 خرداد، جبهة ملي كه عموماً از پنج ماه قبل از آن گرفتار شده بودند و در زندان با دربار بوسيلة صنعتي زاده و ديگران مذاكره مي كردند حاضر به هيچ گونه اضهار نظر مساعدي نشدند و حال آنكه نهضت آزادي و انجمنهاي اسلامي كه درقيام 15 خرداد شركت فعالان داشتند و اعلاميه هايي از درون و بيرون زندان براي رسوا كردن دستگاه ونشان دادن ماهيت آن به مردم و افكار عمومي جهاني صادر كردند از جمله «ديكتاتور خون مي ريزد» و اعلاميه اي كه در زندان كشف شد و جزء پروندة نهضت آزادي در دادگاههاي بعدي در آمد.