پيام هاجر سال 60 شماره 12
15 خرداد 42 سر آغاز انقلاب اسلامي
از زمان اوج گيري نهضت مشروطيت ايران سه نوع مبارزه با سه مبناي فكري و جهان بيني در ايران جريان داشت
1- مبارزه اسلامي
2- مبارزه ناسيوناليستي
3- مبارزه ماركسيستي و سوسياليستي
بعد از شهريور 1320 كه مبارزات در ايران ابعاد تازه اي به خود گرفت، مبارزه ملي و ناسيوناليستي روح حاكم بر حركتهاي سياسي در جامعه بود، به صورت مبارزات ملي – اسلامي يا ملي ماركسيستي.
اما پس از كودتاي 28 مرداد كه محصول كه محصول دوازده سال مبارزه بر باد رفت، مبارزات ملي با رفتن و زنداني شدن دكتر مصدق كه مظهر آن بود و حركت ماركسيستي با از هم پاشيده شدن حزب «توده»، به سرعت منزوي و راكد شد و سر افشان به جز عده اي معدود يا فرار را برقرار ترجيح دادند و به خارج كشور گريختند و با خاموش و خانه نشين شدند و يا با رژيم كودتاي آمريكايي بهمكاري پرداختند. ولي جريان حركت مبارزاتي اسلامي عمق و گسترش بيشتري پيدا كرد، چند روز پس از 28 مرداد نهضت مقاومت ملي تشكيل شد و هر چند تا سال 1326 نتوانست بيشتر دوام پيدا كند اما حركت اسلامي موثر، مبارزات تند و سخت كوشانه فدائيان اسلام همچنان ادامه يافت.
سال 1338 «كندي» در آمريكا به رياست جمهوري انتخاب شد. وي براي اينكه بتواند از انفجار كشورهاي جهان سوم و ممالك تحت سلطه ايالات متحده جلوگيري نمايد و نگذارند تا انقلابهاي مردمي و اصيل در جهت قطع سلطه و كسب استقلال شكل گيرد و سرانجام به تعبير خودش براي هميشه كشورهاي عقب مانده اما ثروتمند را چون «بادبادك» به دنبال خود بكشاند، به رهبران دست نشانده تمام كشورهاي وابسته از جمله ايران دستور داد كه دست به يك سلسله اصلاحات اجتماعي بزنند و مثلاً به زنان حقوق اجتماعي واقتصادي بيشتري بدهند. و يا به كشاورزان و كرگران امتيازات ظاهري فراوان تري اعطاء كنند و روي هم رفته با همكاري وارشاد، ايالات متحده دگرگوني هاي در مملكت پديد آورند و به اصطلاح «سوپاپ» اطمينان را بگشايند. هر چند شاه ايران ابتدا مقاومت مي كرد و حاضر به شنيدن فرمان ارباب نبود ولي به هر حال پذيرفت و در نتيجه مسئله فضاي باز سياسي پس از شش سال خفقان و ديكتاتوري پس از كودتا تا مطرح شد و زمزمه اعطاي حقوق سياسي به زنان و بهبود وضع كارگران و دهقانان بگوش رسيد به دنبال اين تغيير سياست آمريكا در ايران جبهه ملي دوم كه در واقع معجوني بود به صحنه سياست آمد و به راحتي دعوت شاه را براي تشكيل يك حكومت ائتلافي پذيرفت و در واقع آسان به دام افتاد.
پس از دو سال تلاشهاي كج مدار آمريكا و رژيم دست نشانده شاه مي رفت تمام مخالفان سياسي خود را به نوعي به سازش و همكاري بكشاند، در سال 1340 چند تن از رجال سرشناس صحنه سياست و مبارزه، يعني آيت الله طالقاني، مهندس بازرگان و دكتر سحابي و … براي جلوگيري از انحراف مبارزه و جلو گيري از سقوط مليون در دام شاه «نهضت آزادي ايران» را تشكيل دادند و صريحاً همكاري با رژيم شاه را نفي كردند.
پاييز سال 1341 به دنبال مسافرت شاه آمريكا، مسئله اجراي اصلاحات سفارشي شاهانه به صورت جدي مطرح شد. شاه براي اينكه خيلي سريع و در عين حال مخفي و پشت پرده دستورات را اجرا كند مجلسين را براي مدت نامعلومي تعطيل كرد و پس از مدتي كشمكش با دكتر علي اميني بر سر اجراي مستقيم اوامر آمريكا و كنار زدن او، خود مستقيماً در كسوت رهبري اصلاح طلبانه كشور در صحنه ظاهر شد و گام نخستين خويش را با طرح اجراي «انجمن هاي ايالتي و ولايتي» و دادن حق رأي و انتخاب شدن براي زنان بر خلاف قانون اساسي مشروطه برداشت و همچنين طرح مسئله مبارزه با خانها و بر انداختن نظام «ارباب و رعيتي» و واگذاري زمين به كشاورزان و رفاه كارگران و اعطاي حقوق سياسي بيشتر به مردم و آزادي مطبوعات و احزاب و … فضاي سياسي كشور را پركرد.
آمريكا و رژيم وابسته به او با تحليلي كه از اوضاع و وضعيت مخالفان سياسي خويش اعم از ملي يا ملي اسلامي و يا ماركسيست ها و … داشت و مطمئن بود كه مي تواند با حركت اصلاح طلبانه و رفرميستي اش مردم و مخالفان خويش را لااقل تا سالها راضي و آرام نگه دارد و جلو پيدايش يك انقلاب را كه مقدمات آن ظاهر شده بود بگيرد و لذا رژيم سعي مي كرد مخالفان سرشناس را يا قانع و حاضر بهمكاري كند و يا منزوي نمايد و از سوي ديگر تلاش فراوان مي نمود كه توده هاي محروم ملت را به دنبال خويش بكشاند و در واقع مخالفاني كه حاضر به تمكين نبودند و توطئه آمريكايي اصلاحات شاهانه را تشخيص داده بودند، با گرفتن مردم، خلع سلاح كند. از حق نبايد گذشت كه محاسبات آمريكا و كندي و شاه درست بود، ولي عملاً پيش بيني آنها غلط از آب در آمد. چرا؟ براي اينكه آنها فقط روي ناآگاهي توده ها و قابل خريد بودن اكثريت قريب به اتفاق مخالفان سياسي خويش تكيه كرده بودند ولي نيروي عظيم ايمان مذهبي و اعتقادات ريشه دار اسلامي و لاجرم نيروي مردمي روحانيت شيعه حساب نكرده بودند و لذا خود را آماده براي مقابله با اين حركت غير منتظره نمي يافتند. اين بود كه در رابطه با انجمن هاي ايالتي و ولايتي و دراوج تركتازي شاه و فريب خوردن بسياري از مخالفان رژيم و يا حالت انفعالي گرفتن آنها، ناگهان روحانيت و علماي ديني حوزه هاي علميه قم، نجف، مشهد، تهران و … وارد صحنه شد و با تمام نيروي و قدرت به مقابله با توطئه آمريكا و شاه برخاست و از همان آغاز به عنوان دفاع از قانون اساسي و نقض احكام به عنوان دفاع از قانون اساسي و نقض احكام اسلام و سلطه آمريكا و اسرائيل در ايران و فريبكارانه بودن وعده هاي شاه به جنگ شاه و رژيم او و آمريكا شتافتند.
شاه و اربابش از اين حركت غير منتظره ضربه سختي خوردند و ناشيانه به مقاومت پرداختند و با توهين و هتاكي نسبت به روحانيت سعي كردند كه آنها را از صحنه بيرون كنند. اما سرانجام پس از تقريباً دو ماه مقاومت مذبوحانه و تحمل سخت ترين فشارها از طرف علما و روحانيون و مردم كه يكپارچه به دنبال مراجع ديني به حركت در آمده بودند، شاه ودولت او ظاهراً تسليم شدند و مصوبه 16 مهر هيئت دولت را پس گرفتند. در جو عمومي و حتي روحانيت عقب نشيني رژيم با خوش بيني تلقي شد ولي در سطح رهبران فقط يك نفر بود كه ما با اين رنگ عوض كردنها فريب نمي خوريم و هشياري مان را از دست نمي دهيم كه هر گاه رژيم به خواهد به راهش ادامه دهد ما هم راهمان را ادامه خواهيم داد و آن حضرت امام خميني بود.
چند ماه از اين واقعه گذشت، زمستان شد، شاه كه از ضربه گذشته عبرت آموخته بود اين بار از سنگر ديگري حمله را در جهت تحقق اهداف شومش آغاز كرد و آن طرح «انقلاب سفيد» «رفراندوم» «لوايح شش گانه» بود كه در اين مرحله مبارزه، بسياري صحنه مبارزه را يا ترك كردند و يا به حالت انفعالي افتادند و اين بود كه «امام خميني» با مواضع قاطع و روشني كه گرفتند عملاً به صورت تنها رهبر بلا منازع نهضت در آمدند. به هر حال «رفراندم» از طرف علما بويژه از طرف امام تحريم شده ولي به هر دليل عده اي به آن رأي مثبت دادند و بدين ترتيب انقلاب شاهانه پايه گذاري شد، اما مقابله با آن از سوي روحانيت و مردم مسلمان به رهبري امام نيز ادامه يافت. شاه و رژيم او با تمام قوا و تلاشهاي پيدا و ناپيدا مي كوشند كه مخالفان خويش بويژه روحانيت را يا «مجذوب» سازند و يا «مرعوب» و اگر اين دو موثر واقع نشد «منكوب» و لذا حوادث فراواني مانندحمله به مدرسه فيضيه در سال نو 42 اتفاق افتاد كه هدف در هم شكستن مقاومت روحانيت بود. اما روحانيت و مردم مسلمان از اين حوادث مصمم تر و استوار تر مي شدند و به دنبال رهبر آشتي ناپذير نهضت حركت مي كردند تا سرانجام در ادامه درگيري در روز عاشوراي خرداد سال 1342 امام در مدرسه فيضيه قم خطابه تاريخي و كوبنده اش را عليه توطئه هاي آمريكا و اسرائيل و ماهيت شاه رژيم وابسته او ايراد كردو مستقيماً شاه را مسئول خيانت به مردم ايران شناخت و از هدفهاي شوم استعماري پشت پرده سخن گفت.
سخنان امام در سراسر ايران موج عظيمي پديد آورد و لذا رژيم شاه به سختي به وحشت افتاد، چاره اي جز اعمال قدرت براي حفظ قدرتش نديد. و لذا شب دوازدهم خرداد امام را شبانه از قم به تهران آوردند. صبح فردا كه دوازدهم محرم بود و مردم ايران طبق معمول به عزاداري پرداخته بودند، در اوج هيجان و عشق علاقه با سلام و تأثير پذيري از خون شهيدان عاشورا ناگهان خبر دستگيري مرجع تقليد و رهبر نهضت را كه در واقع تبلور آرزو ها و آرمانهاي قرنها ناكام مانده شان بود و مظهر اسلام و تشيع سرخ علوي شنيدند و به سرعت عزاداري سنتي تبديل به شورش انقلابي و حمايت انز مرجع تقليد شد و محتوي شعارها دگرگون گشت و … خميني، خميني خدا نگهدار تو بميرد بميرد دشمن خونخوار تو سراسر ايران بويژه شهرهاي بزرگ را به لرزه در آورد. رژيم سخت به وحشت افتاد و چاره اي جز سركوبي خونين نداشت و لذا به كشتار مردم پرداخت و هزاران نفر درتهران و قم و مشهد و … به شهادت رسيدند…