پيام هاجر آبان ماه 60 شماره 23
ولايت فقيه و روحانيت
پرسش ديگر در رابطه با مسئله ولايت فقيه اين است كه آيا «ولايت فقيه» همان «ولايت روحانيت»است؟ به عبارت ديگر بين ولايت فقيه و روحانيت چه تفاوتي است و رابطه اين دو چيست؟
پاسخ: چنانكه در گذشته ماهيت و حدود و معيارها و نقش ولايت فقيه را كه استمرار همان ولايت انبياء و ائمة معصومين است به طور مبسوط بحث كرديم و روشن ساختيم كه رهبري سياسي و مكتبي اسلام را در زمان غيبت كبري امام زمان (ع) كه بر دوش فقهاء گذاشته شده است ولايت فقيه مي گوئيم و هر كسي با معيار هاي رهبري كه در قران و سنت بيان شده است و ما در گذشته در چهار شرايط اساسي خلاصه كرديم عملاً جلوتر و پيشتاز تر از همه افراد امت قرار گيرد و مردم او را به رهبري بپذيرند، او زمامدار و ولي امر مسلمين است. و روشن است كه رسيدن به اين مرتبه هيچ شرطي جز ايمان، آگاهي، دانش و تخصص لازم در امور دين و دنيا، تقوي و پاكي و شجاعت، مديريت و قدرت رهبري و … مطرح نيست و رسيدن به مقام رهبري انحصاراً در طبقه و يا قشر و يا لباس خاصي قرار ندارد و …
اما روحانيت شيعه كه امروز به دنبال تحولات فراوان تاريخي در شكل و لباس و قشر ويژه اي با مشخصات و امتيازات معيني منحصر شده است، اساساً به لحاظ عقيدتي و ايدئولوژيك ربطي به ولايت فقيه ندارد، زيرا در حال حاضرـ البته از زمان صفويه به بعد روحانيت عبارت است از:
1- تحصيل علوم ديني نمودن
2- تبليغ دين كردن
3- معمم بودن كه مجموعه ايست از : الف ـ طلبه در حال تحصيل ب ـ امام جماعت ج ـ واعظ و مبلغ ديني د ـ مدرسين حوزه ها ه ـ مراجع تقليد و بسيار ديگر كه احياناً هيچ يك از مناسب بالا را ندارند ولي در لباس روحانيت و معمم هستند. از جهت ظاهر و شكل و دسته بندي اشتغال و تخصص كه بگذريم، از نظر فكري و عملكرد و مواضع سياسي، روحانيت هيچ گاه يكپارچه و هماهنگ به گونه جرياني واحد و يكنواخت نبوده و نيست.
روحانيت به صورت يك مجموعه و يا به صورت طيفي گسترده و بسيار متنوع است كه در اين طيف روحانيان و عالمان متعبد، پارسا، ايثارگر، شجاع، انقلابي و به حق وارثان انبياء و پاسداران ارزش هاي پيامبران الهي و اسلام و قران و امامت قرار داشته و دارند، و امام جمعه ها و روحانيون درباري و تجيه گران حكومت ها و غارتگران و حاميان دولتهاي جور ضد اسلام نيز بودند و هستند كه به سوادي دارند و نه تقوائي و نه مسئوليتي مي شناسند و نه توان انجام رسالتي را دارند، در عين حال در لباس روحاني هستند و دين و لباس دين را در خدمت دنيايشان در آورده اند. از نظر فكري و بينشي هم در مجموعه روحانيت سالم انديشان و التقاطيون قديم و جديد همه و همه در كنار هم قرار دارند.
بنابراين دروحانيون كه به لباس شناخته مي شوند، يك مجموعه ناهمگون و ناهماهنگ است و نمي توان به صورت جراياني واحد و مشخص به آن نگريست و قضاوت كرد.
با توجه به مطالب بالا و تريسم ظاهر و محتوي روحانيت حاضر ، ممكن است كه كسي روحاني هر چند عالم و آگاه و با تقوي و مفيد باشد اما فقيه نباشد و يا اگر فقيه هم هست داراي ولايت نباشد كه عمدتاً نيستند و ممكن است كسي فقيه و داراي شرايط ولايت مسلمين باشد و ولي در لباس روحانيت نباشد . بر اين اساس است كه مي گوئيم از نظر عقيدتي و حتي واقعيت خارجي مي تواند مسئله ولايت فقيه و روحانيت ربطي به هم نداشته باشد، چنانكه درزمان انبياء و پيامبر اسلام و ائمه طاهرين پديده و قشري به نام روحاني با مشخصات كنوني وجود نداشته ولي ولايت و رهبري وجود داشته است.
البته درست است كه در حال حاضر فقهاء در لباس روحانيت هستند و از زمان صفويه تا كنون چنين بوده است و شايد تا سال هاي دور نيز چنين باشد ولي روشن است كه از شرايط ولايت وفقاهت لباس روحاني داشتن و يا كار ورحاني كردن نيست، ممكن است فردي روحاني نباشد اما به مقام ولايت مسلمين برسد.
اينست كه ولايت فقيه يا فقها نبايد با مسئله روحانيت مشتبه و مخلوط گردد و ما «ولايت فقيه» را تبديل به «ولايت روحانيت» نمائيم. مردم كسي را كه به ولايت پذيرفته اند در چهارچوب رهبر آنجا كه ولي امر از موضع ولايت «حكم» صادر مي كند و يا از موضع فقاهت «فتوا» مي دهد واجب است بر آنها كه اطاعت كنند اما هيچ الزامي ندارند كه از هر روحاني هر چند خوب و عالم اطاعت و پيروي نمايند و آنها را به عنوان ولي واجب الاطاعه بشناسند كه حتي فكر و انديشه و سليقه آنها را بايد در اصول دين و تحصيل مسائل سياسي و اجتماعي بپذيرند!!
لازم به تذكر است كه اين مطلب به اين معنا نيست كه نقش روحانيت را به عنوان پيشتازان حركت هاي سياسي و اجتماعي و ارشاد و هدايت مردم در طول تاريخ و در صد سال اخير و بويژه در پيدايش و پيروزي انقلاب اسلامي ايران ناديده بگيريم و يا بگوئيم كه مردم از كنار آنها رانده شوند و گوش به ارشاد و رهبري فكري وسياسي و عقيدتي آنان ندهند. خير!
مسلماً اسلام را از نظر فرهنگي و علمي و محتوي ايدئولوژيك تا كنون كساني از ميان روحانيون بزرگ بوده اند كه حفظ كردند و اكنون نيز روحانيون صالح و پاك و آگاه و فداكار هستند كه در مقابل دشمن خارجي و داخلي مقاومت مي كنند و از مرزهاي اسلام و انقلاب و استقلال دفاع مي نمايند ومطمئن ترين سنگري هستند كه مردم بايد از آنها حمايت كنند و اسلام اصيل را از آنها بياموزند وتحت تربيت و ارشاد آنان قرار گيردند، اما سخن اين است كه اولاً روحانيت يك جريان منسجم وهمگون نيست كه به طور كلي بشود از آن دفاع كرد يا مطلقاً رد كرد و ثانياً در اسلام لباس و شكل ظاهر ملاك حق و باطل نيست بلكه ايمان و عمل صالح و رهبري جامعه است كه ملاك صلاحيت ولايت است و براي همين است كه در فرهنگ قران ما كلمه و واژه روحاني نداريم بلكه عالم و فقيه هست كه مطرح است و ثالثاً از همه مهمتر ولايت فقيه با ولايت روحاني دو تا است و اين دو اساساً به لحاظ عقيدتي در مقوله جدا از هم هستند. هر چند كه اكنون فقها، ما در لباس روحانيتند. ولي با اين همه ولايت فقيه استمرار امامت معصوم است نه ولايت روحانيت كه اساساً روحاني ولايت ندارد. روحانيون صالح وشايستهو لايق مي توانند مرشد و پيشتاز و معلم و هدايت كنندة مردم باشند ولي ولايت فقيه از آن فقيه واجد شرايط است … و دريغ كه بسياري امروز اين دو مسئله را با هم يكي گرفته اند كه اين اختلاط، پي آمدهاي تاريخي بدي مي تواند براي روحانيت و فقاهت و اسلام و انقلاب داشته باشد كه رحم الله امراء عرف قدره ا…