پیام هاجر 2آذرماه 78 شماره 293
زندگی؟
عدهای از جوانان دانشآموز و دانشجو در جمع خانوادگی نشسته بودند. بزرگترها از گذشته و حال و خوشیها و ناخوشیهای سیاسی و اجتماعی میگفتند. یکی از دخترها گفت: ترا بخدا این حرفها را رها کنید! هنوز هم دنبال این چیزها هستید؟ یکی از بزرگترها گفت: شما بفرمایید که چه کنیم؟ جوانی از میانۀ جمع پاسخ داد: زندگی کنید! بزرگی پرسید؟ میتوانی زندگی را تعریف کنی؟ زندگی چیست؟ یکی دیگر از جوانان گفت: آدم وقتی متولد میشود، با خودش حقوق طبیعیاش را هم همراه میآورد. اولین آن حق زنده بودن است، بعد هم حق خوردن و حق حرف زدن و ... یکی دیگر از جوانان به میان حرف او پرید و پرسید: یک حرف دیگر هم هست. اگر گفتید: دیگری جواب داد: حق انتخاب همسر، یکی از جوانان که تا این لحظه متفکرانه همه چیز را برانداز میکرد، فیلسوفانه جواب داد: حق مردن. حال نوبت بزرگترها بود که بگویند: بابا جان! این حرفها را رها کنید.
یکی از بزرگترها اضافه کرد: اما من این را میدانم که حق فکر کردن یکی از بزرگترین حقهاست. حتی حشرهها هم به نوعی فکر میکنند... صحبتها دوباره سیاسی شده بود.