پيام هاجر 10 آبانماه 70 شماره 193
بيمارستان خاتم الانبياء يا خادم الاغنياء
بگذاريد بحسب وظيفه بر حب وظيفه درد دل كنم. اجازه دهيد كه گوشه اي از مشاهدات خود را از اين بيمارستان شرح دهم شايد مسئولان امر دقتي شرح دهم شايد مسئولان امر دقتي بيشتر نمايند. همه مي گويند بمن چه كار كه گذشت، خوب كار شما گذشت بقيه چه ! آيا ما به عنوان يك مسلامان مسئوليت نداريم هر كجا نابسماناني مشاهده كرديم بگوئيم كه در حديث مي فمرايد: كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيه – بيمار ما را از بيمارستان قلب ( شهيد رجائي) تهرغن كه از يكسال قل وقت عمل ايشن روزور شده بود، به دلايل «مرموز» و اينكه عمل آنژيو سيار حساس High Risk و خطرناك مي باشد و دكتر جراح نيز ه دلايلي نظير آنها، پاس دادند و از عمل احتراز نمودند و به صلاح خودشان ما را نااميد به بيمارستان خاتم الانبياء ارجاع دادند. عمل آنژيودر آنجا، همانند« گذشتن يك نفر از عرض خيابان كه بايد به احتياط بگذرد» انجام شد و عمل قلب هم پس ازآن با اطمسان صدرصدو. حال فاصله دو بيمارستان را در نظر بگيريد و فاصله دو اضهار نظر در مورد يك بيمار را!
«تو خود حديث مفصل بخوان اي اين مجمل» اوايل فكر مي كردم اين بيمارستان خاتم الاغناء است، كه بع علت بستري كردن بيمار داشتم ، ديافتم كه لفظ كه نماينده دريافم كه عجب بازار مكاره ايست. اينجا فقير و ني ندارد باي سلفيد؟ چه سلفيدني! باور كنيد به عمرم چنين نديده بودم. بلي بميار را سه ردوز قبل از آنژيو بستري ردند و دكترها شروع كردن بنوشتن نسخه هاي متعدد براي مقدمات كار، بيچاره بستگان بيمار كار، بيچاره از او يكي يكي در اين بيمارستان بستري شوند! مي گوئيد چرات؟ نسخه ها بايد از محلهاي مختلف، داروخانه هاي مخصوص، هلال احمر، پياده روهاي خيابان ناصر خسرو و … تهيه مي شد، چو اكثراً براي عمل فوريت داشت چند نفر وسيله دار، در چند جهت حركت مي كردند تا مثلاً بيماري كه از آنژيو يرون آمده و در اطاق سي سي يو منتظر chest lead است كارش راه بيافتد.
در يكي از رديف نسخه ها «ژلكو» بود كه هر چه گشتند نيافتند و مسئول اصرار مي كرد كه باي حتماً اين را بخريد و بالاخره ما كه نيافتيم و نمي دانيم انها چه كردند!! خدا مي داند با دلهره، ترافيك سنگين سطح شهر گرماي تابستان به سنگين سطح شهر گرماي تابستان به سر تهيه كنندگان دارو و مسائل اطاق عمل از نخ و دستكش chest bottle و … چه آمد. چون بيچاره ها مجبور بودند كه نسخه را فوراً تهيه كنند مجبور مي شدند كه آمپول پاپاورين چهارتوماني را تا 1000 و 1200 تومان از دست دلالان دارو و يا بعضي از داروخانه هاي بي رحم در شهر بخرند و روال كار بر اين بود كه اطاق عمل، آنژيو، و I . C . U و مراقبت هاي ويژه و بخش عمومي روزي چند نسخه از اينگونه مي نوشتند. يكبار اعتراضاً اشاره كردند كه چرا هر ده آمپول را تهيه نكرديد گفتم آقاجان هيچ جا ندارد تنها بيمارستان دي دارد و گفت كه اين دانه اي 7 تومان است و بيرون در بازار آزاد تا 1500 تومان ضمناً شما چرا تا مي خواهيد ما يكعدد بيشتر نمي دهيم گفتند آخر نسخه را كه ما ننوشته ايم دكتر معالج بيمارستان نوشته گفت برويد مصرف كنيد اگر واقعاً نياز مجدد پيدا شد بيائيد فقط يكعدد ديگر مي دهيم. دردآورتر از همه بيماري بود كه براي دومين بار بايستي به اطاق عمل مي رفت تا وسيله اي را كه يك سال و نيم از تاريخ مصرف آن گذشته بود!! به علت نبودن وسيله جديد آن در بازار تهران، مجدداً در دهانه قلب او جايگزين كنند.
بيچاره بيمار!! تا روزيكه مريض در بيمارستان است، چند نفر در خيابانها در حال پرسه زدن و پيدا كردن دارو هستند، واقعاً تأسف ندارد؟ در هلال احمر گفتند شما كه مبالغ هنگفتي به بيمارستان مي دهيد، چرا دارو از اينجا مي خواهيد. وقتي گفته شد چون پيدا نمي كنيم مي گفتند پس از اين بيمارستان شكايت كنيد ما چنين داروئي نداريم. از مراقبت هاي ويژه اين بيمارستان چه عرض كنم كه نيمه هاي دل شب در كنار آنجا، تير آهنهاي بزرگ و سنگين بنائي خالي مي كردند كه هنگام تخليه بار، چنان صدائي مي كرد كه بيماران بيچاره را بياد بمبارانهاي گذشته مي انداخت و هراسان و بي خواب مي كرد. با اينكه بيمار را از 12 شب تا ساعت 2 بعدالظهر فردا براي بردن به اطاق عمل آماده بدون خوردن و آشاميدن نگه مي داشتند، درست وقتي كه فمران صادر شد كه حركت دهيد، تعويض لباس كردند و ناگهان خبر مي رسد كه امروز عمل نمي شود و به چند روز بعد موكول مي گردد. حال دلهره و اضطرابي كه بيمار پس از خداحافظي با بستگان قبل از عمل كشيد به هيچكس مربوط نيست، چون در اطاق آي . سي . يو جا براي بيمار عمل كرده نيست!! و اين مسئله را آقاي دكتر موقعيكه بيمار خود را كاملاً آماده كرد و روانه اتاق عمل شده، متوجه مي شود. بيمار عصبي، خسته و اجباراً تسليم بجاي خود بر مي گردد. حالا چهار بعد از ظهر است و بيمار گرسنه و تشنه و ناراحت. از اين وحشتناكتر وضع بيماري بود كه پس از بيهوشي جهت عمل، به علت كمبود هشتاد هزار تومان از نقدينه اي كه بايد دربيمارستان وديعه بگذارد – عمل نشد و به اتاق مراقبت هاي ويژه برگشت وشخص همراه او مي گريست كه تا كنون موفق نشده ام پول را غرض كرده ام ! و بالاخره تصميمات آني و لحظه اي و دم به دم، جاي بيمار بيچاره را عوض مي كردند – جا براي مردان نداريم و نيمه هاي دل شب بيمار محتاج به استراحت را در اطاق ديگر مي بردند. شما اگر شب جايتان عوض شود خوابتان مي رود؟ كه بيمار مأنوس با شرايط و بيماران جديد هواي اين اتاق آلوده شده بايد به اتاق ديگر برويد. حلا قضاوت با شماست كه بيمار قلبي عمل كرده و ناراحت چقدر خسته تر و چه وضعيتي پيدا مي كند. اشاره كردند كه شب پس از عمل يكي از همراهان بيمار بماند. دو نفر جوان در كنار باغچه بيرون، بدون كوچكترين امكاناتي ماندند و نيمه هاي دل شب گفتند خون مي خواهيم، مشكل پيش آمده، جوانان متوجه شده رفتند چند نفر را از خانه آوردند تا خون بدهند. فردا هم خون خواستند. ناگفته نماند كه بيمارستان خون جوان مي خواهد با وجوديكه همه جا نوشته اند، افراد تا هفتاد سالگي مي توانند خون بدهند، مسئول دريافت خون مجاني – كه بابت دادن خون، 180 تونان هم ناز شصت مي گرفت – اشخاص 50 سال به بالا را رد مي كرد و خون آنها را به درد نخور اعلام مي كرد. به هر حال، خانة بيمار به گرو رفت، و اطرافيانش از پا افتادند. در بدو امر 500 هزار تومان پول يكجا خواستند و هنوز اشتهاي مسئولان بيمارستان و دكترهاي خداپرست اين بيمارستان تمام نشده بود. واقعاً خيال مي كردم اين مردميكه به آنان مراجعه ميكنند هر شب مرغ سعادت زير سرشان سكه بهار آزادي مي گذارد، بابا بيمارستان با اين اهن وتلپ و طول و عرپ چرا نبايد داروخانه كامل و مجهزي داشته باشد كه لااقل كفايت ضروريات و وسائل و داروهاي بيماران را بكند. بابا شما را به خدا اگر اين بيمارستان همة داروهاي مورد نياز و مايحتاج خود را تهيه كند و به قيمت بازار آزاد بفروشد چه كسي جرأت ميكند بگويد چرا؟ مگر حق ورود به بيمارستان و بخشهاي مختلف و حق عمل را كسي مي تواند بپرسد و چك چك كند و آيا بيمارستان كوچكترين تخفيفي بدون اجازه مديره مسئول حتي به خانواده شهدا، كه باز شاهد بودم، مي تواند بدهد جانبازي كه سه برادر شهيد هم داده بود براي عمل سزارين همسرش كه 80 هزار تومان مي شد تقاضاي تخفيف كرد ولي مسئول مي گفت بنده نمي توانم چنين تصميمي بگيرم و تخفيف بدهم! پول كامل دريافت گرديد بس است، شما را بخدا به اطرافيان مريض بيچاره رحم كنيد و به وضع دارو و درمان و پذيرائي بيمارستان خاتم الانبياء رسيدگي كنيد. آيا اين بيمارستان مسئوليت پر كردن جيب دلالان دارو را هم به عهده گرفته است؟
«فاعتبروايا اولي الابصار» بالاخره به مصداق «عيب آن گفتني آخر هنرش نيز بگو» براي دكترهاي جوان و متخصص و مبرز و ايثارگري كه با تمام نارسائيهائي كه از نظر شغلي گريبانگيرشان مي باشد، خدمت و مشكلات درماني خانواده و جامعه خودشان را حل مي نمايد، درود فرستاده دعا مي نمائيم و از آنان كمال سپايگزاري را داريم و سلامت و تندرستي كامل ايشان را از خداي متعال خواستاريم.
فاطمه استاد ملك