پيام هاجر خرداد 62 شماره 58
عمل و عكس العمل اجتماعي
از آنجائي كه نوع انسان اجتماعي آفريده شده است، هر انسان آگاه و هدفداري بايد در يك مجموعه انساني آگاه و هماهنگ و همسو قرار بگيرد تا مانند قطره اي پيوسته به رودخانه، خروشان و پوينده به سوي درياي هدفها و آرمانهايش حركت كند و با شتاب بيشتر و صحيح تري به مقصد برسد، و اگر غير از اين باشد، هم حركت و تلاش و جهاد مشكل تر خواهد بود و هم اشتباهات و لغزشها فراوان تر.
اين است كه در شرايط اجتماعي نامساعد و خفقان زا، تلاشهاي فردي و خلاف جهت عمومي حاكم بر جامعه بسيار مشكل و طاقت فرسا خواهد بود اولاً بسياري از افراد جامعه در جهالت و بي خبري و ناآگاهي فكري و انساني و سياسي و عقيدتي مي مانند و ثانياً آگاهان و بيداران هدفدار نيز به دليل موانع و مشكلات فراواني كه در مقابل حركت و جهاد اجتماعي وجود دارد مجذوب و يا مرعوب شده و به هر حال، تن به وضع موجود خواهند داد و در نهايت، اندكي از انسانهاي خودآگاه و با هدف مي مانند كه عليرغم همه مشكلات و بن بستها و شرايط نامساعد، درست مانند كسي كه در خلاف جهت حركت آب حركت مي كند، مي كوشند كه زندگي را فقط «عقيده» و «جهاد» در راه عقيده بفهمند و پيوسته به آن وفادار بمانند.
اما در مقابل، اگر حركت عمومي جامعه مساعد و مطلوب و حق بود، بر اساس همان اصلي كلي كه متذكر شديم، اكثريت مردم آگاهانه در جهان رشد و كمال قرار مي گيرند و اقليت ناچيزي كه يا استعداد هدايت و حق طلبي را از دست داده اند و يا آگاهانه نمي خواهند تن به حقيقت و فضيلت و فضيلت بدهند، منزوي شده و در محال قرار قرار خواهند گرفت و بايد به حق اين چنين شوند، به هر حال، در شرايط درست و مناسب و رشد دهنده اجتماعي استعدادهاي انساني به فضيلت مي رسند، فضيلت ها بارور مي گردند، ارزشهاي متعالي وجودي انسان به برگ و بار مي نشيند، خلاقيتها و آفرينش هاي متنوع و مختلف نهفته در خلقت انسان بروز مي كنند، درست مانند فصل بهار كه فرا برسد و طبيعت را دگرگون سازند و زمين ها و جنگل ها و درختان را زده نمايد. مگر مي شود بهار بيايد و هوا مساعد گردد ولي زمين هاي مساعد و درختان زنده و جلوة حيات پيدا نكنند؟
اينكه «ويكتورهوگو» نويسنده معروف اروپائي مي گويد هنگامي كه يك انقلاب مردمي آغاز شود، پابرهنگان سردار مي شوند، چوبهاي درختان تفنگ مي شوند و ريگهاي بيابان گلوله مي گردند «ناضر به اين حقيقت است ، انقلابهاي مردمي دنيا كه اكثريت و يا بخش عظيمي از مردم در آن نقش تعيين كننده داشته اند، سخن «هوگو» را كاملاً تأييد مي نمايند. زيرا در جامعه اي كه اكثريت مردم آگاهانه و يا ناخودآگاه تن به وضع ظالمانه موجود داده و ترس و زبوني و ذلت سبب شده كه براي نفي وضع موجود هيچ اقدامي نكند و حتي ستايشگر جلاد خويش گردد، ناگهان مي بيني كه انفجاري عظيم رخ مي دهد و همان مردم ترسو و ذليل كه جرأت كوچكترين اعتراض را نداشتند يكباره برمي آشوبند و شجاعتها و شهامتها از خود بروز مي دهند و عاشقانه با استقبال مرگ مي شتابند و سرانجام دشمن قوي و نيرومند را درهم مي شكنند.
انقلاب اسلامي ايران در سالهاي 56 و 57 كه از مظاهر حقيقت مذكور است، همه ما بياد داريم و ديديم كه چگونه وقتي كه حركت عمومي مردمي آغاز شود وسيل خروشان به جا وبه موقع سر بردارد، قطرات جدا افتاده و منزوي انسانها به هم مي پيوندند و قدرتي عظيم و شگفت ومي آفرينند و سرانجام تمام موانع و عوامل مغاير با رشد و آزادي را از سر راه بر مي دارند.
عوامل و انگيزه ها و زمينه هاي گوناگوني در مقاطع مختلف تاريخ دست به دست هم مي دهند تا انقلاب اجتماعي رهائي بخشي را بوجود آورند كه اكنون در صدد توضيح و تبيين آن عوامل نيستيم آنچه كه در اين يادداشت تذكر مي دهيم اين است كه هر چند انقلابها و جنبش هاي مردمي بسيار مهم و زيبا است و اصولاً زيباترين و پرشكوه ترين صفحات تاريخ بشر اختصاص به همين حركتها و نهضتها و انقلابها دارد، امام مهم تر از وقوع انقلابات تداوم و استمرار آن است، كه متأسفانه به شهادت صفحات تاريخ، پس از ايجاد جنبشها و انقلابها و پيروزي نهائي ملتها و پيدايش فضاي بهارگونه آزاديها و رشد فضيلت ها و باروري انديشه ها و احساسهاي متعالي انساني و الهي، در فاصله هاي كم يا زياد، شرايط سياسي و اجتماعي جديد چرخشي به سوي جاهليت قبل از انقلاب پيدا مي كند و سرانجام پس از مدتي ارزشهاي برآمده از انقلاب منتفي شده و ضد ارزشهاي جاهلي جاي آنها را مي گيرد و با مسخ فرهنگي حساب شده اي ك بوجود مي آيد، همان اكثريت مردم شجاع و پديد آورنده انقلاب نيز متوجه تغيير جهت و تغيير ماهيت وضع موجود نمي شود، اين «فاجعه» ته تنها در انقلابهاي اجتماعي غير الهي ديده مي شود، بلكه ر تمام نهضت هاي انبياء و پيامبران الهي هم اين حادثه تكرار شده است. ماجراي «بني اسرائيل» و حضرت موسي (ع) تمونه روشن آن است.
آگاهان و بيداران دلسوز در برابر تغيير جهت انقلاب و مسخ فرهنگي چه عكس العمل نشان مي دهند؟ آنچه كه در تمام نهضتها و انقلابها تجربه شده است اين است كه اينگونه افراد دردمند و آگاه كه فقط به ارزشها مي انديشند و هرگز به قدرت ظاهري و يا نام و نان شخصي فكر نمي كنند، ابتدا با تمام قوا مي كوشند كه با تذكر و يادآوري و همكاري انحرافات و كجرويها را جلوگيري كنند و نگذارند كه جاهليت دوباره جان بگيرد، و اگر اين تذكرات و خيرخواهيها موثر واقع نشد، يأس و سرخوردگي و نااميدي از اصلاح امور بر آنان هجوم مي آورد و در نهايت، اين يأس و نااميدي عكس العمل ها و بازتابهاي متفاوتي را بوجود مي آورد كه عمده ترين واكنش سرخوردگي سياسي در افراد آگاه و دلسوز عبارتند از :
1- همرنگ جماعت شدن: عده اي هنگاميكه از اصلاح شدن كجرويها و انحرافات نااميد شدند و مطمئن شدندكه ديگر هيچ تذكر و انتقاد و راهنمايي مفيد نيست، ناگزير اهل زندگي و رفاه مي شوند و به حيات عادي رو مي آورند و با سكوت مطلق همرنگ جماعت مي گردند، بگونه اي كه گوئي هيچ نمي فهمند و اصولاً در جريان امور نيستند و در جهل كامل به سر مي برند و حال آنكه حقيقت امر غير ازاين است، نگفتن ها و سكوت مطلق ناشي از جهل نيست، بلكه ناشي از ياس وسرخوردگي است.
2- منزوي شدن:
يكي ديگر از بازتابهاي طبيعي سرخوردگي سياسي و اجتماعي اين است كه عده اي، پس از يأس كامل از اوضاع، به طور كلي از جامعه بريده و مسئوليتهاي اجتماعي را رها كرده، خانه نشين مي شوند و يا بكارهاي جنبي و حاشيه اي مي پردازند، مانند رو آوردن به كارهاي توليدي، هنري، علمي و تحقيقي و … مثلاً مشاهده مي شود كسي كه يك مجاهد و انقلابي بوده و سالها در متن حوادث حاد سياسي و انقلابي قرار داشته و حتي نبرد مسلحانه با دشمن نموده و طبعاً يك استعداد و نيروي فعال سياسي و اجتماعي مي توانست باشد، يكباره از همه چيز بريده و به كاري روي آورده كه اساساً به هيچ تناسبي با سابقه او و استعداد و صلاحيت او ندارد، رفته «مرغداري» تأسيس كرده و يا «نمايشگاه ماشين» راه انداخته است اين منزوي شده سياسي واجتماعي و رو آوردن به كارهاي با تناسب، نوعي عكس العمل سياسي در برابر روند وضع موجود است.
3- روي آوردن به تصوف :
از پي آمدهاي طبيعي مأيوس شدن از اصلاحات اجتماعي، اين است كه عده اي به درونگرائي و رياضت كشي و عرفان زدگي دچار مي شوند و مي كوشند كه با پرداختن به مسائل فردي و اخلاقيات شخصي، در واقع خود را فراموش كنند و نيز چشم هاي خود را بر آنچه در مقابل آنان مي گذرد ببندند ودر نهايت، اين صوفي گرائي و عرفان زدگي و درونگرائي، توجيه و محملي خواهد بود بر نفي مسئوليت اجتماعي و راضي كردن وجدان ملامتگر (نفس لوامه) خود، اين است كه صاحبنظران و تحليل گران تاريخ، يكي از عمده ترين دليل پيدايش تصوف ورهبانيت را گريز از تعهد اجتماعي مي دانند، بعضي كساني كه در شرايط ظالمانه و حاكمانه ستمكاران قرار مي گرفتند و نه اميد اصلاح بود و نه پستي و ضعف آنچنان بود كه همدست حاكمان گردندو نه شجاعت در آن حد بود كه مبارزه و مقابله كننده و احياناً صلاح در تقابل و تهاجم نبود لذا طبيعي ترين واكنش گوشه نشيني و رهبانيت و صوفي گري بود كه عده اي آن را انتخاب مي كردند.
4- چپ گرائي افراطي:
هنگاميكه روند امور اجتماعي و سياسي جامعه به سوي فساد بيشتر برود و اميد و به تصحيح و اصلاح به يأس تبديل شود، بخشي از نيروهاي حساس و جوان جامعه به عكس العمل افراطي و براندازانه دست مي زنند و خيلي سريع به اين نتيجه مي رسند كه براي جلوگيري سريع از انحراف و انحطاط و سقوط نهائي ارزشهاي نوين، بايد وضع موجود و نظام حاكم را واژگون ساخت. البته روشن است كه نمي خواهيم بگوئيم هر چپ روي تلاشهاي براندازانه حق و يا صادقانه است و يا حتي عكس العمل طبيعي روند انحطاط است، زيرا گاهي دشمن داخلي و يا خارجي است كه اتفاقاً به دليل روند صحيح امور است كه دست به براندازي و خشونت مي زند، بلكه در اينجا مي خواهيم بگوئيم برخي از چپ رويها منحصراً ناشي از بد عمل كردنها، بد برخورد كردنها، انحطاط ومسخ ارزشها است كه عده اي را ولو به غلط به عكس العمل افراطي و بي موقع مي كشاند.
5- سرگرداني كامل:
در برابر چهار دسته مذكور كه به هر حال راهي را براي خود در برابر وضع موجود انتخاب مي كنند و در حقيقت خود را به نوعي سرگرم مي كنند احتمالاً عده اي نيز هستند كه در سرگرداني كامل قرار مي گيرند و در واقع هيچ را توجيهي و اقناعي براي خود نتوانسته اند انتخاب كنند، اين دسته از سوئي واقعاً از اوضاع به شدت دلخورند و اميدي به اصلاحات ندارند ولي از سوي ديگر به طور جدي نمي دانند چه بايد بكنند و تكليف و وظيفه انساني و عقيدتي شان چيست؟ هر چند اين دسته سرانجام به يك جمع بندي نهائي و موضع گيري قاطع مي رسند ولي به هر حال، هميشه در تمام مراحل، اين دسته سرگردان ولو موقت بوجود دارند.
البته در كنار پنج گروه فوق، همواره عده اي هستند كه با آگاهي كامل و خويشتن داري درست و آينده نگري صحيح و جامع انديشي مطلوب و مهار هواهاي نفساني، ضمن حفظ مواضع درست و صحيح خود، درست ترين عكس العمل هاي حق را در قبال وبضع موجود انجام مي دهند،از چپ روي و راست روي و از افراط تفريط مي پرهيزند، مصالح شخصي را در نظر نمي گيرند و به هر حال راهنماي عمل و موضع گيري آنان حق است و تقوي مصالح عمومي مردم. اين دسته ممكن است ظاهراً به كارهاي مختلف و حتي اشتغالات عادي دست بزنند ولي رسالت اجتماعي همچنان براي آنان در اولويت قرار دارد.
به هر حال، سخن كوتاه كنيم و به عنوان جمع بندي اين يادداشت كوتاه يادآوري مي كنيم كه تحليل فوق، يك تحليل عمومي در سرنوشت تمام انقلابهاي تاريخ و استمرار ان به استناد صفحات تاريخ است واكنون كه ما نيمه اول پنجمين سال انقلاب اسلامي را طي مي كنيم، همه به خصوص مسئولين سطوح بالاي نظام جمهوري اسلامي بايد به حكم قرآن و هشدار امير المونين علي (نهج البلاغه خطبه 16) توجه به سنتهاي الهي تاريخ داشته باشند و بكوشند كه با حركت و تلاش هر چه بيشتر به سوي اصلاح امور و رفع نواقص و جلوگيري قاطع از انحرافات اصولي، توده هاي مردم معتقد و نيروهاي آگاهي و هوشيار و دلسوز انقلاب و اسلام را كه فقط و فقط به اصالت و هويت انقلاب و آرمانهاي والاي اسلامي والهي آن مي انديشند هر چه بيشتر جذب و اميدوار كنند و بدانند كه آنچه همگان را اميدوار و فعال مي كند و هماهنگ حركت عمومي جامعه مي نمايد، صداقت، صراحت، قاطعيت، و تلاش روشن و چشگير در جهت اصلاحات اساسي و جلوگيري از انحرافات اصولي است: نه شعار و ادعا و تبليغات!
متأسفانه در جامعه ما، نمودهاي آشكاري از گروههاي اجتماعي مشخص ياد شده به چشم مي خورد، عده اي سرخورده شده به شعار همرنگ جماعت شده پيوسته اند، عده اي مأيوس و دلمرده به انزوا گرائيده و رسالت اصلي شان را فراموش كرده و يا در حاشيه قرار داده اند، عده اي به صوفي منشي و كتابهاي باصطلاح عرفاني كه به هر حال براي بسياري سم مهلك است روي آورده اند، گروهي به چپ گرائي افراطي تمايل پيدا نموده اند، و عده اي هم سرگردان و نگران و متحير كه چه كند؟!
البته اين، آغاز ماجرا است و هنوز آثار ابتدائي اين بيماري در ديدگاه افراط تيزبين مشاهده مي شود و هنوز به صورت يك بيماري روشن و عموي در نيامده است. ولي به هر حال، مسئوليت الهي و اجتماعي مسئولين اداره كشور در اين رابطه بسيار سنگين است و قطعاً مسئولان با توجه به نصوص اسلامي به خوبي مي دانند مسئوليت اصلي كساني كه به علت عملكردهاي غلط آنان منحرف شوند به عهده آنان است و بايد در دادگاه عدل الهي پاسخگو باشند، و اگر سئوال شود براي جلوگيري از چنين فاجعه اي چه بايد كرد؟ در پاسخ به اجمال مي گوئيم دو نكته را رعايت كنند:
1- طبق حكم قاطع اسلامي و قانون اساسي«امر به معروف و نهي از منكر» را از طرق ممكن و قانوني براي همگان بخصوص نيروهاي آگاه تر فراهم آورند.
2- به خرده گيريها، انتقادات و راهنمائي هاي اسلامي علماً توجه شود … و همين!