اعظم طالقانی

پيام هاجر 10 شهريور شماره 191 سال 1370

پيام هاجر 10 شهريور شماره 191 سال 1370

ويژه نامه سالگرد آيت الله طالقاني

 

«خواندن شرح حال مردان بزرگ و روحهاي نيرومند عامليت كه فرد را كه همواره در محيط خويش با پست ها،‌ ترسوها، زبونها و خوارها درگيرودار است، با انسانهاي بزرگي آشنا مي كند و با كساني معاشر مي سازد كه بر عصر خويش حكومت روئحي داشته اند وحتي در حاليكه اسير بوده اند عظمتشان در جلاد، عقده حقارت ايجاد مي كرده است»1

پيروان طريقت، در هر عصري چون فانوسي هاي دريايي، راهنماي كشتي هاي طوفان زده و شب زده اي هستند كه امواج فتنه و شبهه، ساحل نجات را از نظرشان پنهان ساخته است، سوسوي نور آنها از فاصله قرن ها يا سالها جهت حركت را نمايان مي سازد و ما چه نسل خوشبختي هستيم كه دو پير طريقت مان آنچنان روشنايي براه افكنده اند كه ابهام و تاريكي هر فتنه و شبهه اي را زايل مي كند. دو استاد بر جسته و محبوب، پير و معلم انقلاب دكتر علي شريعتي و پير و معلم بزرگ قرآن، آيت الله طالقاني، كه اگر شاگردان و پيروان خويش را از فيض حضور مادي خود محروم كردند. اما با آثار و باقيات الصاحات خود، حضور و بركات معنوي ايشان تا آرمانهاي الهي و انساني پا برجاست، جاري خواهد بود.

در پس اين سالهاي سخت و دشواري كه گذرانديم.

بايد به تجربه رسيده باشيم كه ديگر تنها از روي ظاهر امر و اشخاص قضاوت نكنيم و شخصيت هاي بزرگ جامعه خود را تنها به دليل ظواهري كه بگمان ما عيب و ضعف بوده است نفي و طرد نكنيم.

عده اي از ما شريعتي را چون ريش ميتراشيد. و كراوات مي زده و درغرب تحصيل كرده بود و لاجرم نزد استادان غربي، نفي كنيم و او را داراي التزام عملي با سلام فدا كنيم. و عده اي ديگر چون آيت الله طالقاني، عبا و عمامه داشته و ريش را نمي تراشيده و درحوزه درس خوانده و خلاصه آخوند بوده است، نفي و طرد كنيم. بيائيم و اين ظاهر پسندي ها را كه صدمات بسياري بما زد رها كنيم و درون را بنگريم و حال را و چراغهاي راهنماي خود را به دست خود نشكنيم. اين شخصيتها، (معالم الطريق) علامت ها و نشانه هاي راه هستند، اگر رنگ وشكل آنها با هم فرق مي كند. جهتي را كه نشان مي هد دريابيم تا راه را به خطا نرويم و به بيراهه نيافتيم. در سايه سار روح و ايمان آنها خستگي راه را از تن بدر كنيم و ره توشه و سوختي براي راهمان فراهم كنيم، آن عصا و چارق و قرآن را كه به جا مانده برداريم و براه بيافتيم و خوشبختانه، آثار و سنت هاي زندگيشان و مواضعي كه در قبال حوادث داشته اند هم ضبط و ثبت شده اند و مي توانند راهنماي حركت ما باشند امروز ما مي توانيم و بايد در نور حقيقتي كه آنها پراكنده اند حقايق ثابت و ابدي را در دل واقعيت موجود جستجو كنيم و خود را از چنگال يأسي كه واقعيت هاي پيرامونمان بر ما حاكم مي كند رها كنيم. چاه و چاله هاي راه را بشناسيم و موانع و پرتگاههايي را كه در مسير رشد و تكامل اسنان قرار داده اند و هر زماني شكلي تازه مي يابند از سر راه برداريم. با استفاده از كلام و انديشه و مواضعشان، آنها را تغذيه كرده و حضوري زنده دهيم.

پير طالقان، آموخت كه محيط و شرايط، حركت مردان خدا مردم را نمي تواند متوقف كند. او در هر حال حركت آفرين بود گاهي تند و گاهي كند، گاهي در زندان و گاهي در مسجد هدايت، و گاه در تبعيد و عجيب اينكه مسجد كه پايگاه و مركز تربيت فرماندهان و نيروهاي انقلاب بود، خود فاسد ترين نقطه شهر و در محاصره مشروب فروشيها، سينماهاي آنچنانن آن دوران بود. در ميان هزاران مسجد خاموش شهر، نور خدا در خرابات مغان مي تابيد، و به قول دكتر«همچون مناره اي در كوير نمايان بود» كه پير ما، بر سر آن مناره در پاسخ نامه هايي كه پرسيد يا شيخ تكليف چيست؟ چه بايد كرد؟ در سكوت شب،‌فرياد مي زد، مقاومت، مقاومت.

اما چگونه؟ با آوردن قرآن به صحنه؟ مگر قرآنها را جمع كرده بودند يا جلسات قرآن بر قرار نبود؟ يا به كتب تفسير اجازه چاپ نمي دادند؟ مي دانيم كه اينها همه بود و يك چيز نبود؟ قرآن راهنماي عمل مسلمانان نبود؟ مفاهيم قرآن مصداق هاي خود را گم كرده بودند. آيات در مواضع خود بكار نمي رفتند آيات كمتري كه ابوذر در مقابل كاخ معاويه مي خواند. در مقابل كوخ هاي محرومين خوانده مي شد. و آيات مربوط به روحانيون يهود و نصاري براي موحدين و شرمگين خوانده مي شد و … و آنچه كه پير ما در صدد يافتن و تحقق آن بود، بكار بستن آيات در شرايط فعلي روزگار ما در مواضع خود بود و هنوز چشم انتظار پايان كار ناتمام خويش.

زماني رسيد كه مفسر كبير قرآن ديگر نمي توانست به زبان قرآن سخن بگويد و نوبت آموختن درسي ديگر به نسل آينده بود پير ما، در مجلس خبرگان در حاليكه همه پشت ميزهاي نمايندگان سابق نشستند، در بر زمين نشست و در پاسخ به سئوالات اعتراضات به طنز گفت «جريمه اش هر چه باشد مي پردازم» در مجلس خبرگان بر زمين نشست، تا نگذارد نهضت، نظام شود و ميثاق خون، قانون مكتوب و سپس فراموش شود، روح انقلاب بميرد و خناسان دوباره جان بگيرند آري نشست تا براي هميشه قامت بلند استقامت و منادي آزادي و مكتب باقي بماند.

آخرين نماز جمعه، آخرين درس و پيام براي مردم و براي نمايندگان مردم آنها كه هنوز نماينده مردم هستند و آنها كه روزگاري نماينده مردم بوده اند. براي همه كساني كه خود را پير و دوستدار و از اعضاي خانوادگي فكري او مي دانند. تكرار كلام او تذكري است براي ارزيابي دوباره خودمان تا ببينيم در كدام «وضعيت» و «كدام» جايگاه قرار داريم و در وحدت با ادعاهاي خود چه داريم يا چه كم داريم.

«… صدها بار گفتم شورا از اساسي ترين مسائل اسلامي است «خدا» حتي به پيامبر با عظمتش مي گويد با اين مردم مشورت كن، به اينها شخصيت بده بدانند كه مسئوليت دارند، متكي به شخص رهبر نباشند. ولي نكردند مي دانم چرا نكردند، هنوز در مجلس خبرگان بحث مي كنند در اين اصل اساسي قرآن كه به چه صورت پياده شود. بايد. شايد! يا اينكه مي توانند؟ نه، اين اصل اسلامي است. شايد بعضي از دوستان ما بگويند آقا شما چرا شما چرا اين مسائل را در ميان توده مردم مطرح مي كنيد. بيائيد در مجلس خبرگان بگويند. مي گويم بين موكلين شما مطرح مي كنم، اينها هستند را وكيل كردند و مي دانند براي چه وكيل كردند،‌ ما وظيفه و مسئوليت نسبت به اينها داريم،‌بايد دردها و انديشه ها، بدبختي ها، ناراحتي ها و عقب ماندگيهاي اين مردم را جبران كنيم با قوانين نجات بخش و حيات بخش اسلامي.

اميدوارم كه همه ما هشيار بشويم و فردفرد ما مسئوليت قبول كنيم و اين مسائل عظيم اسلامي را پياده كنيم. خودرأيي و خودخواهي را كنار بگذاريم. گروه گرايي و فرصت طلبي و تحميل عقيده و يا خدايي نخاسته، استبداد زير پرده دين را كنار بگذاريم و بيائيم با مردم، با دردمندها با رنج كشيده ها با محروم ها هم همصدا شويم»2

انشاء الله

ع-ح

پاورقي ها:

1-      مجموعه آثار 2- ص 181

2-      آخرين نماز جمعه در بهشت زهرا