پيام هاجر 25 تيرماه 64 شماره 106
امام جعفر صادق(ع)
نجات بخش مذهب شيعه
به مناسبت شهادت امام جعفر صادق عليه السلام، بنيانگذار فرهنگ شيعي، نكته هائي كوتاه از علوم آنحضرت را به نظر خوانندگان مي رسانيم:
حضرت صادق (ع)در مكتب اخلاقي جدش زين العابدين و پدرش محمد باقر پرورش يافت.
باقر يعني شكافنده،كسي كه كشتزار علم را شكافت.
حضرت باقر(ع) علم جغرافياي و ساير علوم غرب را به علوم ديگر كه در مدرسه تدريس ميشد افزود و حضرت صادق آن علوم را در محضر پدر فرا گرفت.
در زمان امام محمد باقر، علم جغرافيا و هيئت ، بوسيله قبطي ها به اعراب رسيد و در محضر محمد باقر تدريس شد. فلسفه و فيزيك غربي نيز از همان راه به محضر درس ايشان رسيد و سپس آن مرد بزرگ علاوه بر ادبيات و تاريخ واديان با مطالعات و همچنين علم لدني خود، در آن رشته ها پيشرفت چشگيري حاصل كرد.
ام صادق از اول كودكي در محضر درس پدرش شركت مي كرد. و از همان كودكي علاقه خاصي به آموزش و فرا گرفتن داشت. تا جائيكه بچه هاي مدينه را جمع مي كرد واز آنها در مورد ميوه ها، رنگ و چونگي آنها به زبان كودكي سئوال مي كرد و آها را وادار به فكر مي كرد. در بين آنها كسيكه مي توانست نام آن ميوه را ببرد، از مرتبه شاگردي به درجه استادي مي رسيد و جاي امام را مي گرفت و آنگاه ايشان به شاگردان مي پيوست. به زودي با هوش و فراست سرشاري كه در او بود در جرگه استادي قرار مي گرفت. در سن پانزده سالگي با كمال درايت و هوش توانست نظريه بطلميوس را درك كند و قسمتهايي از آنرا رد نمايد.
خوانندگان عزيز جهت اطلاع بيشتر در اين زمينه مي توانند به كتاب مغز متفكر شيعه مراجعه كنند.)
اما با علم نافذ خود مذهب شيعه را از نابودي نجات بخشيد و اولين قدمش مبارزه با عقايدي بود كه به تقليد مسيحيان بين شيعيان بوجود آمده بود و براي آينده مذهب خطرناك بود.
بدين منظور كه پيغمبر و امامان شيعه را داراي دوماهيت: يكي ماهيت خدائي و ديگري بشري، مي دانستند. نيمي سرشت خدائي و نيمي سرشت آدمي.
از اولين روزي كه شروع تدريس كرد با اين عقيده مخالفت كرد و گفت سرشت اجدادم و خودم سرشت خدائي بشري است و مي دانست اين عقيده سبب تفرقه در مذهب شيعه خواهد شد.
امام جعفر صادق مردي بود كه علاوه بر معلومات ديگر، از تاريخ دين مسيحيت مطلع بود و مي دانست كه اين عقيده در بين مسيحيان وجود دارد و آنها عيسي بن مريم را داراي سرشت خدائي و هم بشري مي دانند ئو اين باعث تفرقه بين مسيحيان شد. از اينرو با جديت و شدت عليه كسانيكه مي گفتند پيغمبر اسلام وائمه شيعه داراي سرشت خدائي نيز هستند برخاست.
وي مي گفت پيغمبر و ائمه اسلام انسان هستند ودر هيچيك از آنها، ماهيت خدائي وجود ندارد. بلكه آنان از جانب خدا انتخاب شده و بندگان مقرب خدا مي باشند.
و كسانيكه چنين ميانديشند معتقد به چند به چند خدائي شده و از توحيد اسلامي كه پرستش را فقط از آن خداي يكتا مي داند منحرف شده و مرتد بشمار مي آيند.
قدم دوم:
در نيمه اول قرن دوم اسلامي، بين مسلمين تمايل ناگهاني نسبت به رهبانيت بوجود آمد. حضرت به شدت مخالفت نمود. زيرا مي دانست كه تفكر رهبانيت اگر در مذهب شيعه قوت بگيرد آن را از بين ميبرد.
بطور كلي با قوانيني كه از طرف مسحيت مورد تقليد مسلمانان قرار مي گرفت و موجب انحراف شيعه مي شد، به شدت مخالفين مي كرد تا فرهنگ غني شيعه دچار انحراف نگردد.
ادب از نظر امام
امام جعفر(ع) اركان چهارگانه فرهنگ شيعه را كه عبارت از: مذهب، ادب، علم و عرفان است است تقويت نمود. خصوصاً در مورد تقويت سه ركن مذهب و ادب و علم سعي بسيار كرد و در نتيجه تلاش هاي بسيار كرد و در نتيجه تلاش هاي اين امام بزرگوار، نيمه اول قرن دوم هجري در دنياي اسلامي، آغز دوره توسعه ادب و علم گرديد و بدين ترتيب نهضت بزرگ ادبي و علمي در كشورهاي عرب بوجود آمد.
در هيچ مكتب و فرهنگي به اندازه فرهنگ مذهبي امام جعفر صادق، به علم وادب اهميت داده نشده است. حضرت در مورد ادب تعريفي دارند كه تصور نمي رود جامع تر از آن تعريفي باشد.
امام مي فرمايند: ادب عبارت از جامعه ايست كه بر آنچه مي گويند و مي نويسند، پوشانده تا در گوش و ذهن شنونده و خواننده جالبتر جلوه كند.
بايد توجه كنيم كه ايشان نمي گويند كه آنچه مي گويند و مي نويسند بدون آن جامه جالب نيست. بلكه وقتي جامعه ادب را بر آنها پوشانيدند جالب تر مي شود.
به فرمايش ايشان يك مومن براي اينكه داراي ايمان متقين بشود، بايد از علم و ادب برخوردار گردد. همچنين در جاي ديگر مي فرمايند: يتيم آن نيست كه پدرش مرده، بلكه آن است كه از علم و ادب بي بهره باشد. اميدواريم كه شايستگي بهرمندي از تعاليم آنحضرت را دارا باشيم.