اعظم طالقانی

پيام هاجر 10 آبان 63 شماره 90

پيام هاجر 10 آبان 63 شماره 90

به مناسبت 13 آبان روز دانش آموز

نظام آموزشي كشور بكجا مي رود؟

 

هر وزارتخانه با توجه به كاري كه انجام ي دهد و رسالتي كه دارد، از اهميت ويژه اي برخوردار است. مثلاً در ارتباط با توليدات كشاورزي، وزارت كشاورزي مهم ترين نقش و مسئوليت را دارد.

در ارتباط با توليدات صنعتي، وزارتخانه هاي سه گانه صنايع – سبك، سنگين، فلزات – از اهميت برتري بخوردارند. در امر توزيع، وزارت بازرگاني، نقش اساسي و نخستين را دارد و …

با توجه به اين قاعده كلي بايدگفت كه در ارتباط با تربيت علمي و اخلاقي نسل آينده و نسلهاي آينده كشور و ملت، مهم ترين نقش و برترين مسئوليت به عهده وزارت آموزش و پرورش و وزارت آموزش عالي است. اين اهميت تا آنجا كه مي توان گفت اگر اين دو وزارتخانه منحط و يا ضعيف و ناتوان در ايفاي وظايف محوله شان باشند، ديگر وزارتخانه و نهادهاي سياسي و اقتصادي و علمي كشور نيز از كارآئي لازم در آينده، برخوردار نخواهند بود.

چرا كه تمامي نيروهاي انساني و كارساز مملكت در تمام تأسيسات و نهادهاي مختلف جامعه، در تمام سطوح، از وزير گرفته تا مديران كل، استانداران، فرمانداران، متخصصين، اساتيد دانشگاهها و معلمان، كارگران و … و … لزوماً بهترين و فعال ترين دوران عمرشان را – از شش سالگي تا 18 سالگي در مدرسه يا دانشگاه مي گذرانند و سرانجام ازدر مدرسه يا دانشگاه خارج شده وارد اجتماع، كارخانه، مدرسه، دانشگاه و يا وزارتخانه مي شوند و تحت عناوين مختلف مشغول بكار خواهند گشت. اين است كه اگر مدرسه و دانشگاه، يعني وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم و آموزش عالي از همين امروز صلاحيت و توانائي هاي لازم را احراز نكنند و ازعهده رسالت شان برنيايند، در آينده نزديك و دور، هيچ كار اساسي در جهت حفظ استقلال سياسي و اقتصادي و علمي كشور، صورت نخواهد گرفت، و هيچ مشكلي مهم نه تنها حل نخواهد شد بلكه قطعاً مشكلات عديده اي زائيده، خواهند شد و در نهايت. روند انحطاط سياسي و فرهنگي و سقوط علمي و فني كشور ادامه خواهد يافت و در اين صورت، آزادي و استقلال – كه دو آرمان اصلي انقلاب اسلامي بودند – بي معني و عبث خواهد بود.

اگر اين حقيقت مورد قبول همگان است، و بخصوص اگر مسئولين جمهوري اسلامي معترفند كه به هر حال مديران و كارگردانان فعلي و آينده كشور از دو وزارتخانه ياد شده بيرون مي آيند و اگر دست پروردگان و تربيت يافتگان نظام آموزشي كشور عالم، متخصص، توانا خواهد شد و گر نه نه قطعاً نه، جاي اين سئوال اساسي باقي است كه در طي اين شش سال، چه گامي در جهت تحقق رسالت نظام آموزشي (در دو سطح) برداشته شده است؟ ميدانيم كه مدرسه و دانشگاه در رژيم فاسد گذشته بر اساس سياستهاي كلي آن ـ يعني شكست استقلال داخلي و ادامه وابستگي – حركت مي كرد، اكنون چه برنامه ريزي ها و سياستهاي روشني، متناسب با اهداف انقلاب اسلامي صورت گرفته است؟

روشن است كه ما به خوبي شرايط خاص بعد از انقلاب و عوارض غير اختياري ناشي از انقلاب را به خوبي درك مي كنيم و نيز اهميت و عظمت و ابعاد متنوع كار آگاهيم، اما با توجه به تمامي اين مسائل و مشكلات و موانع است كه چه گامي اساسي در جهت حل اين مشكلات و رفع اين موانع برداشته شده است؟

شايد گفته شودكه كارهاي زيادي بوسيله ستاد انقلاب فرهنگي و يا جهاد دانشگاهي و يا آموزش و پرورش صورت گرفته است. در پاسخ مي گوئيم كه ما منكر حجم كارهايي در اين زمينه نيستيم اما صرفنظر از كميت و كيفيت اين تلاشها، فقط مي پرسيم كه اين تلاشها تا چه حدي در عمل مفيد فايده بوده و تحولي در مدرسه و دانشگاه بوجود آورده است؟ حقيقت اين است كه اين تصميمات و برنامه ريزي عملاً كاري اساس در سيستم آموزش و پرورش و نظام دانشگاه صورت نداده است و حتي گاهي فرهنگي – بوسيله نيروهاي خاص و ذي نفوذ و يا تحريف شده است.

از طرح مسائل كلي و عمومي مي گذريم، مهم ترين مسائلي كه اكنون وزارت آموزش و پرورش و علوم با آنان مواجهند و بهر ترتيب بايد تكليف آنها روشن سازند، اشارتي گذرا به آنها مي كنيم و مي گذريم:‌

1-هداف آموزش

نخستين مسئله اي كه بايد در نظام آموزشي كشور به وضوح روشن شود، هدفهاي آموزش در سطح مدرسه و دانشگاه است.

به اين معنا كه بايد قبل از هر چيز، مسئولين جمهوري اسلامي، مشخص كنند كه چه هدف يا هدفهايي را در آموزش و پرورش كودكان و جوانان اين مملكت تعقيب مي كنند؟ در ارتباط با اين مسئله اساسي، معمولاً گفته مي شود كه «اسلام» و «اسلامي كردن» مدارس و دانشگاهها هدف نهائي است. اما مي دانيم كه اين سخن كلي دردي را دوا نمي كند، زيرا اصولاً روشن نيست كه منظور از اسلامي كردن مدارس و دانشگاه چيست؟ آيا منظور اين است كه علومي مانند رياضيات، هندسه، فيزيك، شيمي، دانش هاي مختلف طبيعي و… با قران و حديث تطبيق داده شوند؟ و يا منظور اين است كه تمامي اين علوم در استخدام معارف ديني در آيند و توجيه گر مفاهيم كلامي مذهب باشند؟ «اگر منظور اولي است چگونه اين تطبيق صورت مي گيرد، و اگر منظور دومي است، آيا دراين صورت اسكولاستيك اسلامي پيش نخواهد آمد؟ و اساساً مي توان علوم را با مذهب ومعارف ديني مقيد كرد؟ و آيا منظور از اسلامي كردن مدارس و دانشگاه اين است كه علوم انساني – نه علوم طبيعي – بايد لزوماً با معارف اسالمي منطبق شوند؟ و اگر منظور اين است بايد پرسيد چگونه و با كدام موازين مدون و قطعي اسلامي؟ و بوسيله چه كساني؟ وانگهي تازه همين امر تا چه اندازه عملاً تحقق يافته و چه ثمره اي بدست آمده است؟ … و …؟

به هر حال، تعيين هدفهاي اساسي و اصولي سيستم آموزشي كشوردر چهارچوب موازين اسلامي و اهداف انقلاب انقلاب كه در رأس آنها استقلال فكري و علمي است – از نخستين كارهايي است كه بايد بدور از جنجالها و شعارها و كلي بافيهاي بي خاصيت و عاري از تعصبها و جهالتها وعوام فريبي ها، بوسيله صاحبان فكري و علمي و ديني و داراي روحيه انقلابي – انقلابي به معناي صحيح كلمه ـ هر چه زودترصورت گيرد.

2- سياست آموزشي

بعد از مشخص شدن اهداف، لزوماً بايد سياستهاي آموزشي كشور در تمام سطوح خيلي دقيق و روشن، اعلام گردد. مسئولين بايد معلوم كنند كه با چه سياست و با چه برنامه ريزي مي خواهند به اهداف تعيين شده برسند؟ وانگهي اين برنامه ها در طول چه مدتي بايد عملي گردد؟ تا كنون جز حرف و حرف و احياناً سخناني درست و تا حدودي روشن اما به خاصيت و غر عمل ويا عمل نشده چيز ديگري مشاهده نشده است. مثلاً يك شعار كلي از شش سال قبل تا كنون همواره ورد زبان همه است كه «يكي كردن دانشگاه و حوزه»، اما هنوز هم كه هنوز هم كه هنوز است، بالاخره عليرغم صرف نيروهاي انساني و مادي فراوان معلوم نشده است كه منظور از اين يكي كردن چيست؟ معلوم نگشته است كه چه عناصري از علوم و يا شيوه ها از داشنگاه بايد به حوزه برود و يا برعكس؟ و آنهم چگونه و با چه برنامه ريزي و سياستي؟ تنها چيزي كه در عمل ديده شده اين است كه دانشگاهها راه رفتن خودش از يادش رفته و رهروي كبك هم نياموخته است و در مقابل حوزه هاي علميه به سرعت به سوي سيستم دانشگاهي شدن و حتي مدارك گرائي بيمارگونه پيش مي تازند!! اين آشفتگي تا كي مي تواند ادامه يابد؟ آيا اين فرصتهاي استثنائي و تاريخ را كه از دست مي دهيم چه كسي پاسخگو است؟

و يا نتيجه و عوارض سوبد سياسي و يا بي سياستي وزارت علوم را مي توان در شرايط و ضوابط گزينش دانشجو بخوبي مشاهده كرد!

عليرغم تمام توصيه هاي روشن كساني چون آيت الله منتظري، هنوز هم مشاهده مي كنيم كه كساني به دلايل بسيار واهي و پوچ و يا با اندك بهانه اي، با تمام استعداد و توان فكري و صلاحيت اخلاقي شان، از حق قانون و طبيعي شان، تحصيل در دانشگاهها محروم مي شوند!

منظور از اين همه سختگيريهاي سياسي چيست؟ آيا مي شود از اين طريق دانشجو را مجبور به نخواندن و نفهميدن كرد؟ مي شود به مردم گفت ساكت باشيد! اما قطعاً نمي شود گفت «نفهم»!! فهميدن يا نفهميدن دست هيچكس – حتي خود شخص هم نيست! نتيجه طبيعي اين سختگيريهاي جاهلانه «هلاك كردن حرث و نسل» - به تعبير قرآن – از يكسوي ديگر است، و در نهايت هم طغيان و عصيان! راستي مگر مسئولين عصيانهاي عميق دانشگاهها را در رژيم گذشته از ياد برده اند؟ مگر فشار هاي سياسي و القائات عقيدتي و بمبارانهاي تبليغات مي تواند مسلمان مكتبي متعهد و نماز شب خوان تربيت كند؟

3- كتب درسي

بديهي است كه بعد از برداشتن دو گام گذشته، بايد مسؤولين سرو سامانني به كتب درسي و محتويات آنها بدهند، كتب درسي كه يكي از پايه هاي آموزشي در تمام سطوح مي باشد، بايد بوسيله صاحبان صلاحيت از نظر فكر و انديشه و اخلاق و دانش تدوين و تهيه شود تا از نظر محتوي غني، صحيح، و مهم تر ازهمه مطابق با شرايط سني و معلومات و زمينه هاي ذهني و فكري دانش آموزان و يا دانشجويان باشد متأسفانه باز بر اثر بي سياستي و يا بدسياستي، گاهي مطالب خالف تاريخي با انگيزه هاي سوءسياسي – در كتب درسي مربوط به تاريخ انعكاس يافته است.

به هر حال محتويات كتب درسي، در مجموع، آشفته و نامنظم و گاهي سطحي و احياناً مغرضانه تنظيم شده است كه بايد اين آشفتگيها و پريشانيها و سوءاستفاده ها برطرف گردد.

4- معلمين و اساتيد

هر چند كتب و متون درس اهميت ويژه اي دارد، اما كسي كه از متون را تدريس مي كند از اهميت بيشتري برخوردار است. زيرا كه معلم و استاد اگر عالم، آگاه، در كار خود متخصص، خوش سلوك و مدير و مدبر باشند، هم مي تواند كلاس درس او زمزمه محبتي باشد كه گريز پاها را به مكتب بياورد و از سوي ديگر نقايص و كمبودهاي كتب درسي را جبران و اشباهات را اصلاح كند و مهم تر از همه اينها قادر خواهد بود كه دانش آموز ويا دانشجو را محقق و مبتكر و خلاق تربيت كند و از اين طريق به خودكفايي علمي و فني كمك كند. متأسفانه در موارد بسياري شاهد بي توجهي و مسامحه كاري فراوان مسئولين مربوط در ارتباط با انتخاب استاد بخصوص در دانشگاهها و دانشكده ها بوده ايم. گاهي كساني در مقام استادي قرار گرفته اند كه هيچگونه صالحيت فكري، علمي، اخلاقي براي احراز اين مقام نداشته اند.

چگونه ممكن است كه استادي اطلاع عميق و حتي غير عميقي از درس و بحث خود نداشته باشد و حتي از پاسخ درست يك سئوال در برابر دانشجو ناتوان باشد، آنگاه بتواند دانشجو را محقق و متفكر و عالم تربيت كند؟ استادي كه كلاس درس را با منبر تبليغ عوضي گرفته و بجاي تعليم فقط به تبليغ – آنهم از نوع منبرهاي حرفه اي – حرف ميزند، هرگز قادر نيست دانشجوي انديشمند و با سواد و آگاه پرورش دهد.

و آموزش عالي فراوان است. كمبوها، نقصها، مسامحه كاريها، ضعفها و ناتوانيها بسيارند. اكنون كه وزراي جديدي در رأس اين دو وزارتخانه قرار گرفته اند، اميدواريم كه بتوانند قدمهايي در جهت رفع اين نواقص و موانع بردارند. اميد است كه همه – بويژه مسئولين – به اين سوال اساسي كه «نظام آموزشي كشور بكجا مي رود؟ » جدا بينديشد و تا كاملاً دير نشده قاطعانه تصميم بگيرند و عمل كنند.