اعظم طالقانی

پيام هاجر تير 61 شماره 38

پيام هاجر تير 61 شماره 38

تروريست چه مي خواهد؟

 

بيش از يك سال است كه ملت ايران و نظام ايران و نظام جمهوري اسلامي گرفتار «تروريسم» و كشتارهاي داخلي است. ترورها و كشتارهائي كه به دنبال عزل «بني صدر و شكست جبهة ضد انقلاب و اعلان جنگ مسلحانه «مجاهدين خلق» و درگيريهاي مسلحانه خياباني در دهه آخر خرداد ماه 60 آغاز شد و سپس به ترورها و انفجارها و حادثه تاريخي هفتم تير رسيد و همچنان ادامه يافت. در طي اين يكسال شخصيت ارزشمند و مفيد و خدمتگذاري چون بهشتي، منتظري، رجائي، باهنر، هاشمي نژاد، دستغيب، مدني و صدها انسان مسلمان و متعهد ديگر از اقشار مختلف قرباني اين پديدة شوم شدند و آخرين آن ترور و شهادت حضرت آيت الله صدوقي است كه در روز جمعه دهم رمضان و يازدهم تير ماه بوقوع پيوست و ضربة جبران ناپذير ديگري بر پيكر خونين انقلاب فرود آمد.

شايد هنوز هم جاي اين سئوال باقي باشد كه اين ترورها براي چيست و چه هدفي را عاملين آنها تعقيب مي كنند؟ تروريسم چه مي خواهد؟ و بالاخره اين ترورها و تلف شدن بسياري از جوانان بدام افتاده و شهادت شخصيت هاي كارآمد و خدمتگزار به نفع چه كساني و چه كساني و چه نيروهائي است؟

ممكن است كه اين ترورها و تخريب ها از سوي گروههاي مختلف ضد انقلاب صورت گيرد و بنابراين هر كدام از آنها از مواضع فكري و سياسي خاص خودشان عمل مي كنند، اما همه اين نيروهاي ضد انقلاب اعم از سلطنت طلب!، جمهوري خواهان آمريكائي و منافقين، در هدفهاي كوتاه مدت خود يك هدف مشترك را تعقيب مي كنند و آن ساقط كردن نظام جمهوري اسلامي و شكست انقلاب اسلامي ايران است. چنانكه اعلام شده است شهادت شخصيت هاي بزرگي چون صدقي و دستغيب و مدني و هاشمي نژاد و حادثه شوم هفتم تير و هشتم شهريور به وسيلة مجاهدين خلق انجام شده است و بنابراين، سخنمان را در اين تحليل كوتاه پيرامون هدف خائنانه مجاهدين و عملكرد تروريستي آنها ادامه مي دهيم.

اين نكته لااقل امروز بر كسي پوشيده نيست كه مجاهدين خلق از همان آغاز، هنگامي كه ديدند در رهبري انقلاب و نظام بر آمده از انقلاب اسلامي راهي ندارند، در خط مقابله و براندازي جمهوري اسلامي حركت مي كردند و لذا بدون اينكه استراتژي گذشته شان يعني مبارزه و مقاومت و زندان و شهادت اعضاء اين سازمان بودند و اين تشكيلات را تنها نيروي اصيل و مقاوم و انقلابي و با تجربه مي دانستند، بدرون تشكيلات خود بكشانند و آنها را سازمان بدهند تا روزي كه لازم باشد به ميدان مقابله و جنگ مسلحانه با رژيم جمهوري اسلامي بكشانند و لذا از سپيده دم پيروزي انقلاب به كارشكني و تضعيف و متهم كردن انقلاب ومسئولان و رهبران آن پرداختند و همواره كوشيدند كه حكومت نوپاي جمهوري را لجن مال وسرانجام ساقط سازند. نگاهي به مجموعه عملكرد اين سازمان و مواضع آن در موارد حساس و گوناگون و روند عمومي مجاهدين به خوبي اين حقيقت را كه آنها در خطر تقابل و براندازي حركت مي كردند، به خوبي روشن مي سازد.

مجاهدين خلق عليرغم ادعاهاي ظاهري شان مبني بر پذيرفتن نظام جمهوري اسلامي و رهبري امام خميني، عملاً در جهت نفي نظام و ارزشها انقلاب اسلامي و رهبري آن حركت مي نمودند و بهترين دليل اين مدعا اعتراف شخص «رجوي» است كه وقتي در پاريس از او مي پرسند كه شما قبلاً آيت الله خميني را تأييد مي گرديد و رهبري او را پذيرفته بوديد ولي اكنون چرا با او مي جنگيد؟ گفت: ما از همان اول خميني را ارتجاعي مي دانستيم و حمايت از او در آن مقطع زماني تاكتيكي بوده است! روشن بود كه اي برخورد منافقانه نمي توانست تا مدتهاي طولاني ادامه يابد و بالاخره، زود علني و آشكار مي شد. ولي مجاهدين در حيات امام خميني صلاح خود را در آن مي ديدند كه به ميدان درگيري مسلحانه كشيده نشوند زيرا كه مي دانستند با وجود شخصيتي چون امام قادر نيستند با جمهوري اسلامي مقابله كنند.

با همة اين برخوردهاي منافقانه و احتراز از تقابل مسلحانه با نظام، حادثه غير منتظره عزل «بني صدر» پيش آمد و مجاهدين بر سر دو راهي تعيين كننده اي قرار گرفتند: درگيري مسلحانه با نظام و يا تنها و يا تنها گذاشتن «بني صدر»! آنان مي ديدند كه اگر بني صدر را تنها بگذارند اولاً شرط دوستي و لازمه وحدت استراتژيك را رعايت نكرده اند و ثانياً عزل بني صدر يعني خلع سلاح تمامي نيروي ضد انقلاب و شكست آخرين سنگر مجاهدين و از سوي ديگر مي ديدند كه اگر باز هم به حمايت از رئيس جمهور معزول و ضد انقلاب ادامه دهند خواه ناخواه به ميدان جنگ مسلحانه كشيده مي شوند و اين را هم در آن مقطع نمي خواستند ولي به هر حال راه دوم را انتخاب كردند و ظاهراً چاره اي نديدند كه در مسير براندازي حركت كنند و آنچه را كه از آغاز سازند و ساختند.

اما روشن بود كه عليرغم تصور و ارزيابي شان از موقعيت خود و نظام جمهوري اسلامي، نمي توانند لااقل در دراز مدت جنگ روياروي و علني با رژيم جمهوري داشته باشند و لذا پس از چند مانور خياباني و آشوب و درگيري روياروي عقب نشيني كرده به عمليات تروريستي روي آوردند.

مجاهدين منافق، علاوه بر تعقيب هدفهاي جنبي تروريستي مانند ايجاد رعب و وحشت و بي نظمي در ميان مردم و جدا كردن مسئولان از توده هاي مردم و سرانجام گسستن نظم سياسي و اجتماعي. مهمترين هدفي را كه از ترورها و به شهادت رساندن چهره هاي روحاني و غير روحاني كه شناخته شده هستند و مردم آنها را طي سالها تجربه و معاشرت بخوبي درك كرده اند و به ويژه در طي سالهاي اوج گيري انقلاب و پس از آن شناخته و اعتقاد پيدا كرده اند و از سوي ديگر واضع سياسي و اقتصادي و فقيهي شان بيش از ديگران با ما هم نزديك است و مي توانند برآورنده اهداف انقلاب اسلامي باشند، هدف قرار دهند و از ملت و انقلاب و نظام بگيرند. خوب، اگر اينگونه شخصيت ها رفتند حكومت به مجاهدين منتقل مي شود؟ پيداست كه آنان نيز اين را به خوبي مي دانند كه حكومت به اين زودي به آنها منتقل نخواهد شد! پس براي چه دست به ترور مي زنند؟ آنها براي اين دست به ترور شخصيت هاي ارزشمند همگام با امام و انقلاب مي زنند كه با رفتن آنان شخصيت هاي ديگري كه انقلابي نيستند و صلاحيت فكري، سياسي، فقهي و اجتماعي و مديريت كافي براي اداره امور مردم وهدايت انقلاب را ندارند به جاي آن اشخاص نيرومند ومفيد بنشينند و چون توان و ظرفيت و صلاحيت لازم را ندارند خواه ناخواه در دراز مدت نخواهند توانست آرمانهاي انقلاب را پياده كنند و موفق نخواهند شد كه مملكت را اداره كنند و بنابراين، در نهايت مردم سرخورده و مأيوسي و نااميد از نظام و مديران و روحانيون شوند و در آن شرايط است كه زمينه رشد و تبليغ براي سازمان مجاهدين فراهم مي آيد و با جذب مردم ناراضي و سرخورده به واژگوني جمهوري اسلامي و خلع يد از روحانيون و حاكمان فعلي اقدام خواهند كرد.

بنابراين، مجاهدين از اعمال تروريستي و به شهادت رساندن شخصيت هائي چون صدوقي فقط عقده گشائي نمي كنند بلكه يك خط مشخصي را تعقيب مي كنند و به طور مرحله مي كوشند كه در دراز مدت به آن برسند و اين مراحل اينگونه مي توانند باشند:

1-     از بين بردن شخصيت هاي خط امام و هماهنگ انقلاب به لحاظ فكري. سياسي و بويژه فقهي.

2-     به قدرت رسيدن عناصر غير انقلابي و غير صالح براي مديريت جامعه.

3-     ناراضي شدن مردم و سرخوردگي توده هاي معتقد و در نتيجه كنار رفتن مردم از صحنه.

4-     جذب مردم ناراضي و برانداختن نظام جمهوري اسلامي و بدست گرفتن قدرت.

اما هركسي اندكي شعور دارد و از بافت سياسي، اجتماعي و مذهبي ايران اطلاع دارد و مواضع مجاهدين را به خوبي مي شناسند مي داند كه اولاً عليرغم اينكه شهادتهائي لطمه به انقلاب و مديريت جامعه مي زند، بسيار بعيد است كه چنين مراحلي آن گونه كه تروريست ها مي انديشند پيش آيد زيرا كه انشاءالله قطره قطره خون اين پاكان و شهدا فقهاي بزرگ و آگاه و مبارز و مدير و مدبري خواهند شد كه انقلاب اسلامي را تدارم مي بخشند و نه تنها جاي خالي آن عظمت تر و آگاه تر و مؤثرتر براي جامعه و براي اسلام خواهند بود وثانياً بر فرض هدف دراز مدت تروريستي محقق شود و انقلاب اسلامي باشكست مواجه شد هرگز قدرت و حكومت به دست مجاهدين و امثال آنها نخواهند افتاد، زيرا نه مردم ايران ـ ولو از از مجمهوري اسلامي هم روگردان شوند ـ هرگز آنها را نمي پذيرند و ترجيح نمي دهند و نه آمريكا و ديگر ايرقدرتها به مجاهدين و امثال رجوي و بني صدر كه اصولاً داراي شخصيت مستقل و يك چهره نيستند اعتماد خواهند كرد آمريكا مزدور حلقه به گوش و امتحان داده مي خواهد، مجاهدين و ديگر هم پيمانانشان فقط سربازان بي انيفورم و جاده صافكنان بي مزد و مواجب و حماله الحطب بيگانگان و امپرياليسم هستند كه بقدرت رسيدن مجدد امپرياليسم را امكان پذير مي سازند كه ننگ و رسوائي و خذلان دنيا و آخرت براي منافقين خواهد بود و قدرت و حكومت از آن آمريكا! ولي مطمئناً با ياري خداوند و با وحدت و مقاومت توده هاي ميليوني مسلمان و با رهبري امام و ديگر روحانيون و فقهاي آگاه و به بركت خون اين شهيدان پاك و ده ها هزار شهيد انقلاب اسلامي پيروز خواهد شد و نه براي آمريكا و ايادي اش و نه براي منافقين وديگر يارانشان فرصت پيروزي پيش نخواهد آمد كه وعده خداست و مكروا مكر الله و الله خير الماكرين، اما مسئولان نظام و انقلاب بايد بدانند كه فقط با انقلابي عمل كردن و با تحقق اهداف اسلام و انقلاب مي توانند خائنانه آمريكا و تروريسم را خنثي كنند … !!!