پيام هاجر شماره 4 بهمن 59
امام آمد ، نوكر شيطان بزرگ رفت:
آن روز از ايام الله بود…
امام آمد ، نوكر شيطان بزرگ رفت:
آن روز از ايام الله بود…
روز 26 دي ماه از روزهاي فراموش نشدني شادي بخش درتاريخ مبارزات ملت ايران است.
روز 25 دي ماه 1357، روزي كه با لاخره پس از سالها و ماهها انتظار تب آلود و هيجان زا فرا رسيد و «شاه» خود كامه ودست نشانده و سفاك كه ملتي را به تباهي و انحطاط و ذلت كشانده بود از كشور گريخت و به دامن ارباب خويش پناه برد وفرياد شادي با رفتن شاه و اعلان آن از راديو در ساعت 2 بعد از ظهر، از اعماق قلب هر ايراني مسلامان و آزاده بر خاست و كلمه «شاه رفت» تيتر درشت روزنامه ها شد و ورد زبانها گشت و همراه با آهنگ غرور آفرين «مرگ بر شاه » زير اين آسمان خون گرفته در فضاي پر شده از حماسه و ايثار و شهادت پيچيد و بتي بزرگ كه به اين زودي اميد شكستن آن نمي رفت درهم شكست و مردم به كوچه و خيابان ريختند و به شادي و جشن پرداختند بهم تبريك گفتند و بتهاي ايستاده در سر چهار راهها را با تكبير و الله اكبر فرو كشيدند. راستي چه روز پرشكوه و زيبا و غرور آفريني بود. روزي كه ملت شكستن بت سياه و مظهر استبداد ذلت و خواري شاه و اشك هاي به حسرت نشسته او كه ظاهراً شكست ناپذير مي نمود، بودند و نخستين طعم پيروزي و اميد به پيروزي كامل را چشيدند.
شاه رفت اما اين رفتن ملت انقلابي و حماسه آفرين را راضي نكرد و فرياد مرگ بر شاه همچنان چون پتكي آهنين بر فرق امپرياليسم و شاه و دار و دسته اش كه هنوز قدرت را در دست داشتند كوفته مي شد و حتي شعار « بعد از شاه نوبت آمريكا ست» لبه تيز مبارزه را متوجه آمريكا كه دشمن اصلي ملت بود كرد و در مجموع اين حركت توفنده و انقلاب مردمي فرصت فكر كردن درست و طرح نقشه جامع را از دشمن سلب كرده بود و براستي نمي دانستند كه چگونه اين ملت به خشم آمده را كه خواستار نفي رژيم و نابودي آمريكا بودند راضي سازند!!
دشمن، يعني امپرياليسم آمريكا به كمك و ياري شاه دست نشانده، قبلاً براي ساكت كردن و به انحراف و كشيدن انقلاب، مراحلي را صي كرده بود كهي هيچكدام به ثمرنرسيده بود و اكنون دست به حيله هاي جديدي مي زد به اميد كه از سقوط كامل نظام و پايگاه اصلي اش جلوگيري كند.
نقشه هاي مكه آمريكا از سال 55 تا 25 دي براي حفظ رژيم شاه و مسخ انقلاب ايران كشيده بود عمدتاً عبارتند از:
1- ايجاد فضاي باز سياسي!! در سال 55 با روي كار آمدن «كارتر» و پيروزي دموكراتها در آمريكا، نظام امپرياليستي و متجاوز آمريكا درست ماند سال 1328 و به قدرت رسيدن «كندي» بر آن شد كه اندكي از فشار و اختناق حاكم بر ايران بكاهد و با طرح مسئله « حقوق بشر» . آزادي هاي سياسي به مخالفان رژيم شاه و نفي شكنجه و آزاد كردن برخي از زندانيان سياسي … از بروز يك انفجار عمومي و حركت انقلابي مردم عليه شاه و سرانجام آمريكا جلوگيري كند.
2- سركوبي خونين ملت : امپرياليسم آمريكا و شاه نوكر مآب و گوش به فرمام ارباب ماهها تبليغ از فضاي باز سياسي مي كردند و سعي مي كردند كه با وعده وعيدهاي مختلف از خشم عمومي مردم جلوگيري كنند، اما به خوبي احساس كردند كه ملت به رهبري مرجع تقليد و امام تبعيدي اش فريب اين سياه بازي ها را نمي خوردند ادعاهاي دروغين رژيم را نه تنها باور ندارند و نمي پذيرند بلكه بر آنند كه انقلابي بزرگ بيافرينند و تا رهايي كامل از پاي ننشينند و لذا براي ارعاب در پاييز سال 56 با وقوع حادثه قم دست به كشتار خياباني مردم زدند و اين كشتار را تا شهريور 57 ادامه دادند و به اين اميد كه با سركوبي خونين مردم از وقوع انقلاب جلوگيري كنند.
3- تعويض كابينه و كوشش براي ايجاد دولت ائتلافي.
رژيم كه ديد با به خون كشيدن مردم نه تنها موفق نبود، بلكه بكلي به آهنگ انقلاب مردم شتاب بيشتري نيز بخشيده است و لذا دست به توطئه جديدي زد و آن اين بود كه « جمشيد آموزگار» را كنار زد و «شريف امامي» را مأمور تشكيل كابينه كرد كه به اصطلاح دولت آشتي ملي را بوجود آورد.
4- تشكيل شوراي سلطنت: توطئه تغيير مهره و روي كار آمدن دولت آشتي ملي هم با رهبري و آگاهي دادن امام از نجف و پيروي مردم شكست خورد وبه ويژه با ادامه كشتار و وقوع حادثه خونين 17 شهريور تهرانماهيت رژيم اشكارتر ساخت ناچار از خير «دولت آشتي ملي» هم گذشتند ودولت نظامي را با صادارت «ارتشبد ازهاري» به صحنه آوردند به اين بهانه كه مملكت را آرام كند تا زمينة انتخابات آزاد فراهم شود. و در اين هنگام نيز توطئه اخراج امام خميني را از نجف اجرا كردند كه شايد به اوضاع آرامش بخشد. اما همه اين تلاشها بي نتيجه ماندولذا آرامش بخشد. اما همه اين تلاشها بي نتيجه ماندوز لدا رژيم براي نجات خود مسئله «شوراي سلطنت» را مطرح كرد و برخي از چهره هاي ملي را هم براي عضويت در يان شورا دعوت كرد
5- نخست وزيري بختيار: حيله «شوراي سلطنت» براي اغفال مردم و حفظ رژيم با تحريم قاطع امام و نفي كامل مردم و پيروان صادق امام خنثي شد ودشمن به ناچار يك سنگر ديگر عقب نشيني كرد واين بار از آخرين برگ برنده اش استفاده كرد و يك چهره به اصطلاح ملي را به ميدان آورد و مأمور تشكيل كابينه م مسافرت شاه براي مدتي نامعلوم به خارج از كشور مردم مردم راضي شوند و رژيم سقوط نكند. اين چهره كه معرفي حضورتان هست آقاي « شاپور بختيار» بود. البته در اين هنگام آقاي «هايزر جاسوس ومأمور سيا» به ايران آمد و با گفگوهايي كه با سران ارتش و برخي چهره هاي مخالف رژيم شاه انجام داد زمينه روي كار آمدن بختيار و اميد به موفقيت آن را بوجود آورد.
بختيار نخست وزير شد و كابينه اش را تشكيل داد و چند روز بعد شاه بدون اطلاع قبلي به ملت از كشور فرار كرد. فرار شاه مردم را به پيروزي كامل اميدوار ساخت و لذا مردم را به پيروزي كامل اميدوار ساخت و لذا بدون اعتنا به حكومت بختيار كه خود را قانون مي دانست و هنوز در چهار ده شهر بزرگ ايران حكومت نظامي بر قرار بود، مردم همچنان هداست و فرمان امام از پاريش به مبارزه خويش ادامه دادند و كشتار ها هم ادامه يافت. تمام كوشش آمريكا و اياديش در داخل اين بود كه امام حكومت بختيار را به رسميت بشناسد و بدين ترتيب «انقلاب» به «انتقال» به نفع آمريكا تبديل شود. اما امام كه تاكنون چون كوه استوار ايستاده بود خيال سازش و حتي نرمش را نداشت لذا حكومت بختيار را غير قانوني و حتي نرمش را نداشت و لذا حكومت بختيار را غير قانوني اعلام كرد و خواهان قطعي خلع شاه و اساساً نفي رژيم شاهنشاهي وتشكيل جمهوري اسلامي شد.
در حدود يك هفته پس از فرار شاه امام اعلام كرد كه به ايران مي آيد. اين خبر آمريكا و بختيار دست نشانده را به شدت نگران ساخت و به چاره انديشي واداشت. ناگزير درپاريس تلاش غير مستقيم آمريكا اين بود كه امام موقتاً از مسافرت به ايران صرف نظر كند و در داخل هم چنين تلاشي به شكل هاي مختلف صورت مي گرفت اما امام قاطعانه اعلان كرد كه به ايران مي آيد. بختيار ناچار فرودگاه را به روي امام و يارانش بست. بر اثر اين اقدام گستاخانه خشم مردم مسلمان افزون تر شد و با شعار « رهبران رهبران ما را مسلح كنيد » و نيز با شعار هاي چون «واي به حالت بختيار اگر خميني دير بياد» «مسلسل ها بيرون مي آد اگر خميني دير بيادو… »
به خيابان ريختند و حتي به سوي فرودگاه رفتند و خواهان بازگشت امام به ايران شدند. و روحانيت مبارز هم در مسجد دانشگاه تهران متحصن شدند.
سرانجام دشمن شكست خورده عقب نشيني كرد و امام پيروزمندانه پس از 16 سال تبعيد و رهبري انقلابي و پاك صبح روز دوازدهم بهمن 57 به ايران بازگشت و تيتر درشت روزنامه ها را «امام آمد» اشغال كرد وآن روز بزرگترين و شادي آفرين ترين روز ملت ايران بود. روزي كه مردم صداي شكستن زنجير هاي دو هزار و پانصد ساله را شنيدند و روزي كه امام تبعيدي شان را پس از سالها كه قلب شان به عشق او و به ياد او تپيده بود و امام كه نامش به دوستان اميد داده بود و پشت دشمن را لرزانده بود در ميان خود مي ديدند و پيروزي را در مقدم او بر تربت شهيدان راه خدا در بهشت زهرا جشن مي گرفتند. روزي كه … راستي آن روز «ايام الله» بود.
كدام ايراني مسلمان وآزاده است كه شكوه و عظمت آن روز را فراموش كند؟! دومين سالگرد فرار شاه و بازگشت امام بزرگ، خميني حماسه ساز ومرد قرن ها بر هنگان مبارك باد.